[ شهروند ] «رگهای آبی» یا همان «فروغ» جهانگیر کوثری تاکنون در چهار روزی که از جشنواره گذشته، حاشیه، سوءتفاهم یا حتی سوال بیپاسخ این دوره از جشنواره را موجب شده- که راز توقیف یا عدم نمایش این فیلم چه بوده؛ و جهانگیر کوثری چرا از این لطف بزرگ ناراضی و ناراحت است و اصرار به نمایش فیلمی دارد که بهترین اتفاق برایش- و البته برای کارگردان و به خصوص بازیگر نقش اولش- رفتن توی پستوی فراموشی میتواند باشد؟ فیلمی که دیروز در همین ستون هم نوشتیم که اگر تمام دشمنان و مخالفان و بدخواهان «فروغ شعر معاصر ایران» دست به دست هم میدادند تا یک کمپین تاثیرگذار برای زیر سوال بردن و گند زدن به نام و خاطره و میراث این شاعره راه اندازند، قطعا به اندازه درصدی ناچیز از فیلم «فروغ» نیز موفق به این کار نمیشدند.
این مطلب به این بهانه تنظیم شده که شمایی کلی از فضا و حال و هوای منتقدین و اهالی رسانه درباره فیلمی به دست بدهد که از همان ابتدای تولید و بعد از انتشار اخبار انتخاب بازیگران این فیلم کنجکاویهای زیادی در موردش وجود داشت- که البته در نهایت بعد از نمایش فیلم همه پوچ از آب درآمدند!
در این چند روزی که از نمایش «رگهای آبی» گذشته؛ این پرسشها به الحان مختلف، شوخی و جدی، در فضای جشنواره مطرح و تکرار شده- که دلیل عدم نمایش این فیلم چه بوده؛ و جهانگیر کوثری چرا از این لطف بزرگ ناراضی و ناراحت است؛ و چرا اصرار دارد این فیلم نمایش داده شود؟! تکرارهایی که خود یکی دیگر از خوششانسیهای جهانگیر کوثری را رونمایی میکنند که فیلمش بیشتر از بسیاری از فیلمهای بخش مسابقه جشنواره تبلیغ شده و بحث و حرف به وجود آورده است. با این حال این حرف و حدیثها از جنس بدنامی گرهی از کار فیلم «رگهای آبی» یا همان «فروغ» نمیگشایند و دوباره صحبت را به نقطه آغازین بازمیگردانند که کاش جهانگیر کوثری با اعتبار دیریابش به عنوان یک تهیهکننده محترم بازی نمیکرد و وسوسه ساخت فیلمی درباره فروغ فرخزاد را- که گذشته از سینهچاکان پرشماری که دارد، به هر حال یکی از نامهای بزرگ ادبیات معاصر این سرزمین به شمار میآید- کناری مینهاد.
فروغ بیفروغ
«فروغ» جهانگیر کوثری، اما، فارغ از این صحبتهای کلی از جوانب بسیاری فیلم بهشدت بدی است. اول از این نظر که کارگردان فیلم ظاهرا نمیداند درباره چه شخصیتی با چه میزان تاثیرگذاری بر دوران خودش فیلم میسازد- که یعنی انگار شخصیت فروغ را نمیشناسد. دیگر اینکه از بازیگری در نقش فروغ استفاده کرده که حتی درصدی ناچیز هم شبیه فروغ نیست- که یعنی انگار عکسهای فروغ را هم ندیده است. دیگرتر اینکه نویسنده و کارگردان در انتخاب اشعار فروغ برای روایت فیلم از بدترین و مناقشهبرانگیزترین اشعار این شاعر استفاده کردهاند- که یعنی انگار حتی یکبار هم اشعار این شاعره نادره را روخوانی هم نکردهاند و بهترینهای این گنجینه را نمیشناسند. همچنین؛ نویسنده و کارگردان در روایت زندگی فروغ مهمترین شخص زندگی و یکی از شمایلهای روشنفکری دوران را از روایت خود حذف کردهاند که این هم یعنی انگار عامدانه سراغ روایتی معوج و محدب از زندگی فروغ شعر معاصر ایران رفتهاند. آخرین مورد هم اینکه «فروغ» جهانگیر کوثری درست به جوانبی از زندگی فروغ- و درست از زاویهای خاص- پرداخته که در سالهای اخیر بیشترین انتقادات ایدئولوژیک این جنبه از زندگی فروغ را هدف قرار گرفته بودند و این هم عامل دیگری است که چنین به نظر میآورد که هدف سازندگان این فیلم نه ستایش و تجلیل از فروغ یا حتی روایت صرف زندگی این چهره دورانساز سده اخیر ایران، بلکه زیر سوال بردن او بوده است- که با توجه به شناختی که از جهانگیر و باران کوثری و در کل خانواده و شخص رخشان بنیاعتماد داریم، بعید به نظر میرسد!
فروغ بابا
اما با هر متر و معیاری بزرگترین سوتی جهانگیر کوثری در این فیلم استفاده از باران کوثری در نقش فروغ بوده است. انتخابی که ریشه در هر دیدگاه و تحلیلی هم داشته باشد، کمترین بهرهای از منطق ندارد! البته این را میدانیم که هر پدری عاشقانه دخترش را دوست دارد و بهترینها را برای او میخواهد. در واقع هر دختری در نگاه پدرش زیباترین دختر روی زمین است. در این امر تردیدی نیست. اما این را دیگر نمیتوان باور کرد که پدری- به خصوص پدری که میخواهد فیلم زندگی یکی از مشهورترین شمایلهای دوران خود را بسازد- عشق پدردختری چنان چشمش را کور کرده باشد که متوجه نشود بازیگری به نام باران کوثری نه چهرهاش کمترین شباهتی به فروغ دارد و نه فیزیک و استایلش یادآور این شاعر میتواند باشد. نکته مهمتر اینکه حتی خود باران کوثری هم- که در «خونبازی» و «بغض» و «عصبانی نیستم» نشان داده بازیگر قابل احترامی است- متوجه این موضوع نبوده که شبیه فروغ نیست و ایفای این نقش نه تنها به نفعش نخواهد بود، بلکه او را سیبل انواع و اقسام انتقادات و کنایهها و طعنههای مخالفان فیلم خواهد کرد و فیلم هم از این نظر که به باورپذیری فیلم از نگاه مخاطب ضربه خواهد خورد، از این انتخاب مضرر خواهد شد؟!
فروغ جعلی
«رگهای آبی» نه فقط در ترسیم تصویر فروغ بلکه در ترسیم زندگی و دوران او هم ناموفق و ناصادق است. فیلم نهتنها کاملا و کاملا ابراهیم گلستان را- که بیشترین نقش را در فروغ شدن فروغ داشته- نادیده گرفته، بلکه حتی به پرویز شاپور، همسر فروغ هم بیمهری کرده و تصویری غیرواقعی از او ارائه داده- که ربطی به واقعیت شخصیت او ندارد که به هر حال در زمان و زمانه خود سری و سامانی داشته و به عنوان هنرمندی شناختهشده، حداقل در آغاز زندگی مشترکشان با فروغ، کوچکتر از او نبوده است!
مهمترین ناصافی و ناصادقی «رگهای آبی» اما در این است که کمترین و کوچکترین پاسخی به این سوال نمیدهد که فروغ چرا فروغ شده- و اگر او واقعا همین شخصیتی بوده که در فیلم میبینیم، چرا باید تا این حد ماندگار شده باشد؟ به هر حال فیلم جهانگیر کوثری برای تماشاگری که از پیش با زندگی و تاثیرگذاری و دورانسازی فروغ آشنا نیست، چندان شناختی از این شخصیت به دست نمیدهد. حتی از این هم بدتر؛ فیلم تصویری ناملموس و منفی از فروغ- تقریبا در سبک و سیاق شبنامهها و افشاگریهای ایدئولوژیک- به دست میدهد و او را زنی سطحی نشان میدهد که یا به دنبال قرار گذاشتن و بگوبخند با اهالی ادبیات است برای همین هم همسر و کودکش را میبازد و فدا میکند و یا اینکه گوشهنشین بیاراده خمخانههاست و کمترین اراده و نقشی در رشد و پیشرفت و ماندگاری و تاریخسازیاش ندارد. مهمتر اینکه تاثیرگذاریاش در گذر زمان را هم در قالب زنی میبینیم که خودش هم دستکمی از فروغ فیلم ندارد و درست همان اشتباهات شخصیت محبوبش را- که جهانگیر کوثری برجستهتر از دیگر ویژگیهای شخصیتیاش به نمایش گذاشته- واو به واو تکرار میکند...