شب از نیمه گذشته بود، اما علی هنوز بیدار بود. متوجه بیقراریاش شدم. آرام کنارش نشستم و پرسیدم:
– چی شده، داداش؟ چرا نمیخوابی؟
علی با تردید به من نگاه کرد و بعد آهسته گفت:
– قول میدی به بابا چیزی نگی؟
سرم را به نشانه تأیید تکان دادم:
– قول میدم.
لحظاتی مکث کرد، انگار میخواست چیزی را در دل نگه دارد، اما بالاخره گفت:
چند روزه که بچههای امدادگر برای آموزش، روی من تمرین تزریق انجام میدن. چون تازهکاربوده و تجربه ندارند، هر بار که آمپول میزنند، جای سوزن کبود میشه و ورم میکنه. پاهایم درد میکنه، دیگه نمیتونم بخوابم.
حرفهایش مرا به شدت ناراحت کرد. با نگرانی گفتم:
– برای چی این کار رو قبول کردی؟ چرا خودت رو اذیت میکنی؟
لبخند تلخی زد و گفت:
– اگر بچههای امدادگر الان خوب تمرین نکنند، ممکنه توی جبهه، موقع امداد اشتباهی کنن که دیگه قابل جبران نباشه.
علی با همان روحیه فداکاری که همیشه داشت، سختی را برای خودش پذیرفته بود تا دیگران در لحظات حساس، جان همرزمانشان را نجات دهند.علی قدیمی دوین در دهم خرداد ۱۳۳۹ در روستای دوین از توابع شهرستان شیروان متولد شد. پدرش، عیدمحمد، از کشاورزان زحمتکش منطقه بود. علی از همان کودکی روحیهای مسئولیتپذیر و مهربان داشت. تحصیلات خود را در رشته علوم تجربی به پایان رساند و دیپلم گرفت. پس از فارغالتحصیلی، در آموزش و پرورش استخدام شد و معلمی را آغاز کرد.با شروع جنگ تحمیلی، احساس مسئولیتش او را به میدانهای نبرد کشاند. با توجه به مهارتهایی که در دورههای امدادی کسب کرده بود، به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد و تحت نظر جمعیت هلال احمر در مناطق عملیاتی مشغول خدمت شد.سرانجام، در بیست و چهارم تیر ۱۳۶۱، در منطقه پاسگاه زید، هنگام انجام وظیفه و امدادرسانی، بر اثر اصابت ترکش به سینه، به فیض شهادت نائل شد. پیکر پاکش در زادگاهش، روستای دوین، به خاک سپرده شد.علی، امدادگری که جانش را برای آموزش دیگران و نجات جان همرزمانش فدا کرد، نمونهای از ایثار و فداکاری است که نامش در تاریخ ماندگار خواهد ماند.