شماره ۵۲۱ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۹ اسفند
صفحه را ببند
شاعرانه شک کردن

محمد آزرم نویسنده

یکی از کارهای شعر، به حال آوردن گذشته‌ای است که هرگز رخ نداده؛ گذشته‌ای که زمان آن به دلخواه ما حرکتش را تنظیم می‌کند و مسیری را می‌پیماید که رویای امروز ما است. زمانی در سال‌های ابتدای شاعری، یعنی وقتی شعر برایم مساله‌ای تخصصی، حرفه‌ای و متمایز از دیگر مسائل جلوه کرد؛ در نوشتن و ساختن شعر به اصول مشخص و نظام بلاغی خاصی که اخوان‌ثالث از شعر نیمایی ارایه کرد؛ باور داشتم و ساعت‌ها با دوستانی که فکر می‌کردم شعر برایشان مساله‌ای جدی است، بحث می‌کردم. این بحث‌ها معمولاً به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسید و جز خستگی ذهنی سودی نداشت و باز در دیداری دیگر و خواندن شعری از دوستی دیگر، از سر گرفته می‌شد. شاید تنها چیزی که از این بحث‌ها عایدم شد، علاقه به نقادی شعر به شکلی بود که خودش بتواند مولد شعرهای دیگر شود.
حالا هر بار که یاد آن سال‌ها می‌افتم، با خودم عهد می‌کنم که نسبت به زمان مهربان‌تر باشم تا زمان با من نامهربانی نکند. هیچ‌کدام از دوستانی که آن‌ سال‌ها مخاطب بحث من بودند یا من مخاطب شعرشان بودم، حرفه‌ای شعر نشدند و هر نظری که درباره شعر داشتند فقط در خاطره‌ها مانده است، چیزی که بدون هیچ تاثیرگذاری جمعی، سلیقه شخصی آنان تلقی می‌شود. علاوه بر این، وارد شدن به فضای شعرهای تجربی و مکاشفه با فرم، به من آموخت که از اصول ثابت و اندیشه‌هایی که در شعر به آن یقین داریم، مدام باید برگردیم و کاری شاعرانه کنیم:  شک کردن.
شعر باید همه پیش‌فرض‌ها و باورهایی را که تغییرناپذیر تلقی شده‌اند، تغییر دهد و آنها را از ابتدا بنامد به نحوی که هر امری در شعر نادیده گرفته شده؛ هر امری به حاشیه رانده شده یا حتی حذف شده، بتواند امکانی برای حضور در فرم شعر بیابد. حالا می‌دانم شعر را نمی‌توان يك‌بار و براي هميشه تعريف كرد، بلكه بايد به‌طور مداوم بنيان‌های ارزشی و ساختارهاي بوطیقایی آن را از نو ساخت.
اگر می‌شد گذشته را تغییر دهم به جای بحث‌های فرساینده، فرصت تحليل، تركيب، آفرینش و ساختن شعر را به خودم می‌دادم. می‌دانم آنچه در کتاب‌ها و منابع دانشگاهی به‌عنوان ادبیات معاصر به خورد دانشجویان می‌دهند، ارتباطی با خلاقیت و معاصریت شعر ندارد و فقط بسته‌هاي آموزشي آماده‌ای است که بدون هيچ تغييري در اختیار حافظه‌هایی بی‌چون و چرا قرار می‌گیرد تا بعدا تایید‌کننده شعری طبق معمول و خطرناپذیر باشند.
حالا می‌دانم شعری که به اصول ثابت ایمان دارد، پویا نیست و منجر به ساده‌پسندی‌هایی می‌شود که از ناشر به اداره کتاب ارشاد و از آن‌جا به بازار کتاب شعر، سرایت می‌کند و کل فضای فرهنگی را دربر می‌گیرد. مکاشفه با فرم شعر به من یاد داده است که با هر امر مسلطی در هنر، همواره بايد نقادانه رفتار کرد. چرا که رواج و سلطه یک باور، دليلي براي حقيقت آن نيست، و تنها نشان‌دهنده خواست قدرت است. همیشه گروهی خطرگریز به نام شعر و با استفاده از همين قدرت، كوشيده‌اند كه تنها صدايي باشند كه شنيده مي‌شود و به همین بهانه كنترل فضای ادبی را در دست بگیرند. اگر به سال‌های ابتدای شاعری برمی‌گشتم به خودم یادآوری می‌کردم که دریافت و انتقال فرهنگ یا باورهای تثبیت‌شده کار من نیست، شعر اگر شعر باشد باید گذشته را در وضع حال بخواند و تنها در این صورت است که چیزی به یادگار خواهد گذاشت. پس کاری شاعرانه می‌کنم:  شک کردن.

 

 


تعداد بازدید :  71