اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین چهرهها به محمدرضا شاه، تنها رجل سیاسی دوران پهلوی دوم است که خاطرات خود از ١٠ سال همنشینی نزدیک با شخص شاه و خاندان پهلوی را مکتوب کرده است. این تقریرات در ٧ جلد تحت عنوان «یادداشتهای علم» به چاپ رسیدهاند و ما در این ستون به تناوب این یادداشتها را مرور میکنیم.
توهین شاه به ایرانیها
شاه به رستم بختیار که حالا جای رئیس تشریفات کار میکند فرمودند بگو چای بیاورند و مطالب دیگری هم فرمودند که یادداشت کرد و رفت ولی از چای خبری نشد. عصبانی شدند زنگ زدند، پیشخدمت آمد و معلوم شد فراموش کرده است. من عرض کردم اینها بیاندازه از اعلیحضرت همایونی میترسند، از این جهت است که دستپاچه میشوند، به خصوص که مطالبی به او فرمودید که در حدود ظرفیت او نبود و چای را فراموش کرد. خندهشان گرفت. فرمودند: «اینها [...]گشاد هستند و مخصوصاً همه ما ایرانیها [...]گشاد هستیم، بهتر است همیشه بترسند.» عرض کردم اگر نترسند و از راه دوستی و صمیمیت کار کنند بهتر است. چنان که خودم اصلاً از شما نمیترسم ولی کار اعلیحضرت را کار خودم میدانم. اگر ناراحت بشوید، من قلبم درد میگیرد که چرا شاهنشاه عزیزم ناراحت شد. به این جهت است که تا کار خیلی فوری نباشد حتی به شما تلفن هم نمیزنم و همیشه عرض عریضه میکنم که مبادا تلفن بیموقع من اعصاب شاهنشاه را بیازارد. چیزی نفرمودند، ولی معلوم بود قبول فرمودهاند زیرا در آخر شرفیابی امروز خیلی اظهار محبت کردند، چون عرض کردم چند روزی است قلبم درد میکند اجازه فرمایید بروم بخوابم، چون دکتر میگوید فشار عجیبی است، باید ساعتهای طولانی بخوابی. فرمودند: «قطعاً برو! چون حیف است بمیری، لازمت دارم. اما متأسفانه بعد از ظهر کار داریم و دوباره باید تو را ببینم پس امروز نمیتوانی بروی.»51.6.29
هیرمند و قرطاسبازی هویدا
ظهر محمد نور احمد اعتمادی نخستوزیر افغان شرفیاب شد. باری من در مذاکرات پیش از ناهار نبودم ولی سر ناهار هنگام بررسی کلی بودم. بعد سند هیرمند مطرح شد. حالا به ۲۶ متر مکعب که در طول سال تقسیم بشود رضا دادهاند. من که نخستوزیر بودم ۲۸ متر راضی شده بودند. آن وقت مجلس هم نداشتند، ممکن بود کار آسانتر تمام شود. من شخصاً داشتم کار را تمام میکردم. وزارت خارجه وقت که با عباس آرام بود به عرض رساند نخست وزیر(هویدا) بیجهت مداخله میکند، ما کار را در ۳۰ متر تمام میکنیم. من خودم میخواستم به افغانستان بروم. متأسفانه ارباب من که علاقه بی حد و حصری به ارتباط با زیردستان اشخاص مسئول خودشان دارند، حرف وزارت خارجه را پذیرفتند و به من فرمودند این کار وزارت خارجه است تو مداخله نکن. من هم نکردم و کار تمام شد، یعنی به قرطاس بازی افتاد و هنوز که هنوز است تمام نشده. امروز وقتی صحبت ۲۶ متر بود، من سرم را پایین انداخته بودم که شاهنشاه تصور نفرمایند اظهار لِحیه و سرافرازی میکنم.47.6.31