شماره ۵۱۹ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۷ اسفند
صفحه را ببند
در نامشخص بودن حقوق، گذشت معنا ندارد

سعید خراط‌ها  آسیب‌شناس اجتماعی

در دنیای مدرن کشمکش‌ها و تضادهای اجتماعی بسیار وسیع و گسترده است. تضاد اجتماعی لزوما طبقات اجتماعی را در برنمی‌گیرد. بلکه در سطوح و ساحت‌های مختلف تجلی پیدا می‌کند. در دنیای مدرن کشمکش‌های اجتماعی لزوما بین کارگر و کارفرما یا روستایی و شهرنشین نیست بلکه به ساحت‌های جدیدی سرایت می‌کند؛ مالک و مستاجر. پدر و فرزند. معلم و دانش‌آموز. درواقع کشمکش‌ها وارد ساحت‌های جدیدی از حیات اجتماعی می‌شود. بحث‌ها و جدل‌ها و درگیری‌های مالک و مستاجر هم در این میان، گونه‌ای از تضادهای اجتماعی تلقی می‌شود. بخشی از این درگیری‌ها را می‌توان به تضاد طبقاتی مربوط دانست. کشمکش دارا و ندار یا به عبارت بهتر مالک و غیرمالک.
در ارتباط با وضعی که در جامعه ما عمومیت دارد و مالکان بعد از اجاره دادن ملک، همچنان خودشان را صاحبخانه می‌دانند و در کوچکترین امور روزمره مستاجر هم دخالت می‌کنند، ابهامات زیادی وجود دارد. این‌که مالکان چه میزان خود را محق دخالت در روابط، رفتار و نحوه بهره‌برداری از خانه توسط مستاجری بدانند، هنوز روشن نیست. به بیان دیگر در قوانین این حوزه هنوز دقیقا مشخص نیست که مالک تا چه حد حق دارد در زندگی مستاجر، رفت‌وآمدها و کارهایی که در خانه‌اش انجام می‌دهد، دخالت و ورود داشته باشد. نه‌تنها فقدان قانون در این حوزه داریم، بلکه فرهنگ‌سازی درستی هم درباره این روابط در کشور ما صورت نگرفته است. همان‌طور که در بنگاه‌های معاملات ملکی هم به شیوه‌های بهره‌برداری و مالکیت معنوی استفاده از آن ملک اشاره‌ای نمی‌شود. به همین دلیل است که وقتی صدایی از خانه بلند می‌شود، رفت و آمدها از حد معمول زیادتر می‌شود (یا در برخی مواقع رفت و آمدهای معمول و کمتر از معمول)، مهمانی می‌آید و مدت زیادی می‌ماند یا حتی این‌که میخی به دیوار کوبیده می‌شود، صدای مالک بلند می‌شود و اعتراض می‌کند. همه اینها درواقع وجهی از وجوه گمگشته ارتباط مالک و مستاجر است. مستاجر نمی‌داند که مثلا اگر بخواهد یک ساعت دیرتر به خانه برود، مشکل خواهد داشت و صاحبخانه‌اش رفت و آمدهای او را زیر سوال می‌برد که چرا این موقع شب می‌آیی و سر و صدا می‌کنی یا چرا زود می‌روی و ... .
در قوانین که نه، دست‌کم در قواعد هم به این مسائل پرداخته نمی‌شود و هیچ چارچوب مشخصی برای روابط و حریم شخصی و خصوصی افراد در زندگی روزانه تعریف نشده است. این درحالی است که زمانی اجاره‌نشینی را خوش‌نشینی توصیف می‌کردند. یعنی زندگی در خانه اجاره‌ای برای افراد خوب و خوشایند بوده است و کسی به فکر خرید خانه و ملک نبود. متاسفانه این وضع امروز تغییر کرده و داشتن خانه و ملک به ارزش بزرگ اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده است و یک عمر تلاش یک آدم فقط صرف خرید یک واحد آپارتمان می‌شود. فقط برای این‌که مالک شود و دیگر مستاجر نباشد تا از تبعات مستاجری رنج نبرده و از دردسرهای سرو کله زدن با مالک خلاص شود. تعیین تکلیف برای قواعد و قوانین و پرداختن به وضع حقوق مستاجران در حالت فعلی ضرورت دارد چرا که قواعد مبهم است و همین باعث ایجاد بحث‌ها و درگیری‌ها و حتی شکایت به مراجع قضایی می‌شود. فرهنگ‌سازی هم می‌تواند از طریق رسانه‌ها با ساخت فیلم و سریال صورت بگیرد. حتی دادگاه‌ها و رویه‌های قضایی در این حوزه باید تغییر کند. امروز این‌گونه است که هر کسی شکایت کند حرفش پیش است و به هر دلیلی فرد شکایت‌کننده که اغلب مالک است، حرف خود را پیش می‌برد چون حقوق مشخصی برای مستاجران تدوین نشده است.
حال این سوال پرسیده می‌شود که آیا می‌توان این فرهنگ را تغییر داد؟ یا مردم چگونه می‌توانند فرهنگ گذشت را در جامعه جا بیندازند و دیگر شاهد روابط غیرمسالمت‌آمیز مالک و مستاجر نباشیم؟ درواقع بحث اخلاق و اخلاقیات مقوله‌ای فراتر از بحث قانون و تعریف چارچوب‌ها و حریم‌هاست. در اصل نمی‌توان در جایی که تئوری کشمکش و تضاد مطرح است، صحبت از گذشت کرد. گذشت ورودی به این تئوری ندارد. زمانی که حقوق مشخص نیست و تعریف نشده یا این‌که ارتباطات براساس حقوق افراد مشخص نشده و نامعلوم است، گذشت معنایی ندارد. گذشت به این معناست که فردی درحالی‌که می‌داند حقی از او پایمال شده است با این حال گذشت می‌کند.
بحث مالک و مستاجر پیش از این‌که موضوعی اخلاقی باشد، بحثی اقتصادی و حقوقی است چون بنیان‌های اقتصادی دارد. مثل یک مسأله ریاضی رابطه دو دو تا چهارتاست؛ در این میان که چارچوب‌ها باید براساس قرارداد مشخص شود، نمی‌توان انتظار داشت اخلاق و مروت رعایت شود. درواقع بحث‌های اخلاقی در مرحله بعد قرار دارد؛ وضع روابط مالک و مستاجر خیلی بدتر از آن است که بخواهیم از منظر اخلاقی آن را بررسی کنیم. حتی اگر مالکان و مستاجران بخواهند رفتار توأم با گذشت را در خود پرورش دهند، حقوق دوطرفه دقیق مشخص نشده است تا معلوم شود چه کسی اینجا باید گذشت کند. چون قانون ناکارآمد و محدود است هر کسی حق را به خود می‌دهد. یک بار یک طرف کوتاه می‌آید و دفعه بعد می‌گوید «من گذشت کردم و طرف مقابلم پررو شده است»، آن هم در شرایطی که اصلا معلوم نیست حق با چه کسی بوده است.

 


تعداد بازدید :  177