سعید اصغرزاده
دنياي عجيبي است. افراد كوچكترين عملشان در يك جاي دنيا به اندك لحظهاي در جاي ديگري انعكاس پيدا ميكند. برخي از ما بهواسطه جذابيتهاي خبري، داوطلبانه اين موضوعات اتفاق افتاده را در شبكههاي مختلف اجتماعي انتقال ميدهيم. بعضيوقتها داوطلب هم نميشويم كه به كنكاش در آنچه منعكس كردهايم، بپردازيم. فقط جوري برخورد ميكنيم كه انگار انعكاس آن واقعه كار مهمي بوده و ما اولين نفري بودهايم كه اين كار را كردهايم. اما واقعيت اين است كه هر چند ما ميتوانيم ابزار انتقال يك واقعه، تصوير يا خبر باشيم، اما اگر آن انتقال روي دانش، شعور و بينايي ما اثر نگذارد، ما فقط داوطلبيمان در حد يك ابزار تنزل پيدا ميكند. ما هم ميشويم يك چيزي مثل وايبر، مثل فيسبوك، مثل...
به اين موضوع ميتوان تصورهاي متفاوت از يك خبر را نيز افزود. چه ميشود كه برداشتهايمان از واقعيات متفاوت است؟ چه ميشود كه دچار خطاي ديد و برداشت ميشويم. چه ميشود كه داوطلب تفكر و تصحيح و علتیابي نميشويم. چه ميشود كه باز منتظر ميشويم تا يكي پيدا شود و داوطلب توضيح واقعهاي كه ما از توضيح و شناخت آن باز ماندهايم، تا باز آن توضيح را ديوانهوار در شبكههاياجتماعي همخوان كنيم و با سر مهر تاييد بر آن بزنيم؟
بگذاريد يك مثال بزنم از چيزي كه اين روزها همه را در شبكه وايبر و برخي گروههاي ديگر اجتماعي (بهويژه در ايران) به خود مشغول كرده است. طی روزهای گذشته کاربران شبكههاي اجتماعي به دو دسته تقسیم شدهاند: آنهایی که لباسي را به رنگ آبی- مشکی میبینند و آنهایی که همین لباس را به رنگ سفید-طلایی میبینند. در خانهها به جاي ديدن ماهواره و تلويزيون وطني، افراد ساعتها محو تصوير ميشوند و اعضاي يك خانواده، هر يك در جناحي از طيف رنگي! ميپرسيد ماجرا از كجا آب ميخورد؟ خب معلوم است، مثل هميشه، كار، كار انگليسهاست! وبسایتها و صاحبنظران متعددی تاکنون دراینباره به اظهارنظر پرداخته و سعی در توجیه این موقعیت متناقض کردهاند. ماجرا برمیگردد به اوایل ماه فوریه امسال؛ وقتیکه سیسیلیا بلیسدل لباسی را از فروشگاه انگلیسی Roman Originals سفارش داد تا برای شرکت در عروسی قریبالوقوع دخترش، گریس، آن را به تن کند. او عکسی از این لباس تهیه کرد و برای گریس و دختر دیگرش آنگی فرستاد. اما «چرا میخواد توی عروسی، سفید و طلایی بپوشه؟» این را گریس در ایمیلی به آنگی نوشت. آنگی به بیزینساینسایدر میگوید: «از اینکه مادرم یک لباس روشن انتخاب کرده بود، شوکه شده بودیم». جانستون، نامزد گریس هم رنگ لباس را نپسندید و عکس مزبور را روی حساب فیسبوک خود منتشر کرد. همانجا بود که بحث بالا گرفت. اینبار دوست نوازنده جانستون، کیتلین مکنیل هم - که بعدا در عروسیشان اجرای موسیقی داشت - عکس را روی حساب تامبلر مدیر برنامههایش، سارا ویچل، به اشتراک گذاشت و نوشت: «بچهها لطفا کمک - این لباس سفید و طلاییاست یا آبی و مشکی؟ من و دوستام نمیتونیم به تفاهم برسیم و اعصابمون خرده». اولین بیننده، در کامنتی نوشت: «بچههای کلاسم بحثشون گرفته بود. نصفشون مشکی و آبی میبینن، نصف دیگهشون طلایی و سفید. یکی لطفا توضیح بده». و مکنیل در جوابش نوشت: «اگر این طلایی نباشه، کل زندگیام یه چاخان بوده». جی نیتز، از عصبشناسان دانشگاه واشنگتن، عکسی که سیسیلیا بلیسدل از لباس خود گرفته را مصداق یک وضع میانگین میداند: «من ۳۰سال است که مشغول بررسی اختلافات افراد در بینایی رنگی هستم و این یکی از برجستهترین اختلافات بینفردیای است که تابهحال دیدهام» - اینکه عدهای لباس را آبی- مشکی میبینند و عدهای سفید- طلایی. ما میدانیم که هنگام ثبت این عکس، طیف معینی از طول موجها به لنز دوربین وارد شده بودهاند و همچنین طیف معینی از طول موجها نیز از صفحه نمایشگر رایانه به چشممان میرسند. اما چرا با اینوجود، افراد در تعیین رنگ لباس اختلاف نظر دارند؟
مسأله اختلاف در تفسیر وضعیتهای میانگین را نخستینبار فلاسفه بودند که به هیأت یک «مسأله» مطرح کردند. لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف برجسته اتریشی، در فقره ۱۱۸ از بخش دوم «پژوهشهای فلسفی» (ویراست ۲۰۰۹)، این مسأله را با اشاره به تصویر معروف اردک - خرگوش مطرح میکند. ما نمیتوانیم این تصویر را بهصورت یک اردک و «همزمان» بهصورت یک خرگوش (یا بالعکس) تماشا کنیم؛ بلکه در هر مرتبه، تنها یکی از این دو را تشخیص میدهیم. سوال اینجاست که بین «اردکبودگی» و «خرگوشبودگی» این تصویر دوپهلو چه نسبتی برقرار است؟
من نميخواهم الان از ماجراهاي خطاي ديد و طيفهاي نوري حرف بزنم. با اين مثال فقط ميخواستم بگويم، همانطور كه داوطلب انعكاس چيزي ميشويد، داوطلب كشف و بهرهبرداري از آن هم شويد. همين!