| هومان خاکپور | دیدهبان طبیعت بختیاری|
شکار از دیرباز بین جوامع محلی و جوامع شهری کشور رواج داشته است. در جوامع محلی، شکار، براساس نیازهای معیشتی صورت میگرفت و در جوامع شهری به خاطر تفریح و ورزش. بنابراین شکار جزئی از فرهنگ ایرانیها بوده. اما در روزگاران گذشته وضع حیاتوحش با امروزه تفاوتهای زیادی داشت. سابق بر این تنها در یکی از زیستگاههای کشور بالغ بر 200هزار چهارپا وجود داشت درحالیکه امروزه کل آمار چهارپایان ما در تمام زیستگاههای کشور کمتر از 110هزار رأس است. پس اتفاق تلخی در زیستگاههای طبیعی حیات وحش ایران افتاده است که شکار را به هر دو منظور معیشتی و تفریحی ناممکن میکند. شاید بعضیها بگویند که شکار غیرمجاز در زیستگاههای طبیعی کشور بسیار اندک است و تاثیری بر روند کاهشی تعداد جانداران نمیگذارد و انقراض نسل دلایل دیگری دارد اما عمده اختلاف ما با صدور مجوز شکار یا شکارهای غیرمجاز در آثار روانی اینگونه رفتارها نهفته است.
ما معتقدیم سازمان حفاظت از محیطزیست ایران متولی اصلی حفاظت از تنوعزیستی و حیاتوحش کشور است و باید فرهنگی را در میان مردمانمان ایجاد کند که همه آگاه شوند که شکار امری مذموم و ناپسند است و زیستگاههای ایران دیگر ظرفیت شکار حتی یک جانور را هم ندارند. درست است که آمار شکار ناچیز است اما وقتی افکار عمومی میبینند که سازمان محیطزیست در دادن مجوز شکار ابایی ندارد، شکار را قانونی تلقی میکند و مانعی در شکار حیوانات نمیبیند. سازمان محیطزیست نمیتواند از یک طرف محیطبانانش را به سراغ جنگ با شکارچیان غیرقانونی بفرستد و از طرف دیگر برای عدهای خاص مجوز شکار به هر دلیلی صادر کند. آیا این نوع رفتار تأثیر منفی بر محیطبان و مردم جوامع محلی نمیگذارد؟ با صدور حتی یک مجوز شکار دیگر تمام هشدارها که تأکید بر نفی شکار دارند و میخواهند شکارچی را تشویق کنند که شکار را کنار بگذارد، کارکردشان را از دست میدهند. دستگاههای دولتی باید با فعالان نفی شکار همراه شوند نه اینکه مجوز شکار صادر کنند. دستگاههای دولتی باید همگام با دوستداران محیطزیست به مردم بقبولانند که دیگر فصل شکار تمام شده است و برای لذت بردن از حیاتوحش باید به جای تفنگ، دوربین در دست گرفت و به تماشای حیوانی نشست که تا دیروز شکار بود و نه موجود زنده زیبای خدا. این دوگانگی در هویت و عملکرد سازمان محیطزیست ابعاد روانی فراوانی در جامعه دارد. مثالی میزنم. در تنگه سیاب لرستان که بنده در آن حضور داشتم در یکسال تنها دو خارجی مجوز شکار گرفتند اما خبر همین دو مورد در عرض مدت کوتاهی به سراسر استان رسید و اهالی منطقه متعجب بودند که چگونه میشود شکار در مناطق حفاظتشده برای آنها ممنوع باشد اما برای دو خارجی، خیر. آنها میگفتند اگر شکار برای خارجی جماعت خوب است، خب برای ایرانیها هم باید خوب باشد. این دوگانگی ایجاد نگرانی میکند.
در عین حال براساس آمار سازمان محیطزیست دیگر در ایران منطقهای وجود ندارد که نیازی به کنترل جمعیت حیوانات با شکار داشته باشد. زیستگاههای حیاتوحش ایران آنقدر با کاهش گونههای جانوری روبهرو بوده که صدور مجوز شکار به بهانه تنظیم تعادل جمعیتی امری دروغ و تاسفبرانگیز است. همچنین با صدور مجوز شکار هیچ عایدی نصیب اهالی محلی نمیشود. به عبارتی پول شکار به جیب شکارچیها و خریداران میرود و به همین دلیل دیگر اهالی محلی هم ترغیب نمیشوند که از حیاتوحششان حفاظت کنند تا بر فرض شکارچی به منطقه آنها بیاید و درآمدی هم به اهالی محلی بدهد. اگر تور گردشگری بر مبنای شکار هم باشد، سودش به جیب تورگردانان میرود و نه اهالی محلی. بماند که اصولا برگزاری چنین تورهایی باتوجه به کاهش شدید گونههای جانوری در ایران امری نادرست و غیرملی است. بنابراین صدور مجوز شکار تنها اثری که دارد نابودی بیشتر جانوران و تأثیر منفی روانی بر ذهن و قضاوت جوامع محلی است و در جهت عکس فرهنگسازی نفی شکار عمل میکند.