[شهروند]سال گذشته بود که در خلال جنایات اسرائیل، ایلان ماسک (مالک شبکه اجتماعی ایکس) سفری به سرزمینهای اشغالی داشت و دیداری هم با نتانیاهو. همانجا هم بود که در گفتوگویی با نتانیاهو علیه حماس اینگونه نظر داد: «باید کسانی را که قصد کشتار دارند، متوقف کرد. تبلیغاتی که مردم را به عنوان قاتلان آینده آموزش میدهد، باید تمام شود.» حتی وعده داد به نتانیاهو کمک کند. همزمان با تجمعات و تظاهرات گستردهای که علیه نسلکشی در غزه در تمام جهان به راه افتاده بود، نتانیاهو و همسرش را دعوت کرد تا از خط تولید شرکتش بازدید کنند. مدتی بعد اما با گسترش جنایات اسرائیل و شدت گرفتن نفرت افکار عمومی علیه نتانیاهو، تلاش کرد زیرکانه مسیرش عوض کند و نوشت: «اگر قرار است نسلکشی کنید (چیزی که نباید برای کسی قابل قبول باشد)، منجر به وجود آمدن بسیاری افراد زنده خواهید شد که بهطور گسترده از اسرائیل متنفر هستند... اگر فرزند کسی را در غزه بکشید، حداقل اعضای حماس زیادی ایجاد کردهاید که حاضرند فقط برای کشتن یک اسرائیلی بمیرند.» بعد از آن اما دوباره به نوعی به حمایت از صهیونیستها برگشت و بعد از ترور شهید سید حسن نصرالله، به شکلی تمسخرآمیز واکنش نشان داد و نوشت: «کل رهبری حزبالله از جمله نصرالله، از بین رفته است.» مدتی بعد حمایتهای اغراقآمیزش از ترامپ را ادامه داد و یکشنبه هم در پستی توئیتری عنوان کرد: «آمریکا از ورود ایرانیان بسیار بااستعداد بهره برده است.» این جمله را هم دقیقا زمانی نوشت که مدتی قبل از آن، صفحه توئیتری رهبر انقلاب به عبری را مسدود کرده بود! صفحهای که در آن نوشته شده بود: «رژیم صهیونیستی غلطی کرد، دچار خطای محاسباتی نسبت به ایران شد. قدرت و توانایی و ابتکار و اراده ملت ایران را به آنها میفهمانیم.» در واقع ایلان ماسک با مسدود کردن این صفحه، در پوشش نوعی سیاست یک بام و دو هوا نشان میداد قصد دارد در پوششی بهظاهر بیطرف، خودش را طرفدار صلح نشان بدهد! هرچند مقاله دانیل گولدن، مدرس و فعال محیط زیست نشان میدهد ایلان ماسک در این میانه نیتی دیگر را دنبال میکند؛ او نه طرفدار حقیقت است، نه آنطور که دوست دارد نشان بدهد یک منجی! این مقاله در نشریه انگلیسیزبان «ژاکوبین» منتشر و ترجمه آن در بیستوهفتمین شماره فصلنامه «ترجمان علوم انسانی» چاپ شد. مقالهای بسیار خواندنی که نشان میدهد چنین چهرههایی در واقع در خدمت سرمایهداران جهان هستند و نباید فریبشان را خورد. خلاصهای از این مقاله را برای شما تنظیم کردهایم که در ادامه میخوانید.
سناریوسازی برای چهرهسازی
در سال ۲۰۱۵، وبلاگ «صبر کن ولی چرا» شروع به انتشار مجموعهای درمورد ایلان ماسک و ماجراهای مختلف او کرد. نوشتههای طنزآمیز تیم اوربان (نویسنده وبلاگ)، بیش از آنکه بازرسی زندگی ماسک باشد شبیه تذکرة الاولیا بود و ماسک را چون نابغهای رؤیایی به تصویر میکشید که عمیقاً نگران آینده بشریت است و دستش به هر فناوری جدیدی بخورد آن را طلا میکند. این مجموعه که با کمیکهای خیلی ساده ولی جذاب همراه است (مقصود از کمیک، کتابهای تصویری هستند)، با کمیکی شروع میشود که طی آن آدمهای ماسک با اوربان تماس میگیرند و از او میخواهند مصاحبهای با ماسک ترتیب دهد. در آن کمیک، سرِ اوربان، بلافاصله بعد از شنیدن این خبر و از شدت حیرت بهخاطر توجهی که از سوی «مَشتیترین آدم جهان» گرفته، از روی تنش میافتد. صرفاً خندهدار و بامزه است. اما بعدتر در این مجموعه، اوربان توضیح میدهد که ماسک چه برنامههای بزرگی برای عرضه خودروهای برقی مقرونبهصرفه به مردم عادی دارد، اینکه چطور میخواهد از همه ما در برابر هوش مصنوعی محافظت کند و اینکه چطور قرار است ما را به آیندهای شگفتانگیز بدون تغییرات اقلیمی رهنمون کند. ماسک میلیاردری برجسته اما خودمانی معرفی میشود که در پی منافع جمعی بشریت و همیشه آماده است با یک وبلاگنویس خردهپا که نقاشیهای دمدستی میکشد همصحبت شود.
اخباری که زرد شد!
حالا بعد از چند سال، وقتی به این مجموعه نگاه میکنیم برایمان تعجبآور است. تذکرهای که ماسک برای خودش ساخته بود و اوربان با پشتکار آن را کتابت کرده بود، اکنون پاره پاره شده است. ماسک دیگر برای سخنرانیهای بیمحابایش درباره خودروهای برقی مقرونبهصرفه و استعمار فضا در خبرها نیست، بلکه برای کارهای رسواییآور (مدیریتش در توییتر، زندگی شخصیاش) و شرارتهای مسخرهاش (ادعای اثباتنشده شکنجۀ میمونها) در خبرها میآید.
شهروند: این قسمت از مقاله به گزارشهای رسوایی جنسی ایلان ماسک اشاره دارد؛ بهویژه گزارشی که وال استریت ژورنال تابستان امسال درباره ماسک نوشت. در این گزارش آمده بود ایلان ماسک با برخی کارمندان زن شرکتهای تحت مدیریتش رابطه نامتعارف داشته است. البته این تنها گزارش درباره رسواییهای زندگی شخصی ایلان ماسک نبود. بلکه پیشتر هم اخباری در این زمینه منتشر شده بود. همچنین اشاره مقاله به «شکنجه میمونها» برمیگردد به ویدئویی که شرکت نورالینک (شرکتی که روی تراشههای مغزی کار میکند) سال 99 منتشر کرد. در این ویدئو، میمونی در حال بازی رایانهای بود و تنها با فکر کردن میتوانست بازی را هدایت کند. بعد از آن شواهدی به دست آمد که این حیوانات برای کاشت تراشه مغزی در بدنشان، تحت آزار شدید قرار گرفتهاند. هرچند شرکت نورالینک این ادعا را رد کرد.
وقتی آمریکا تغییرات اقلیمی را نمیبیند...
با افول ستاره ماسک، حالا بد نیست داستانی را که او برای جهانیان تعریف کرده دوباره مرور کنیم. این داستانی است که ارزش سهام تسلا و اسپیسایکس را به آسمان رساند، باعث شد ماسک بتواند میلیاردها دلار قراردادهای دولتی ببندد و در مقطعی ثروتمندترین فرد جهان بشود. اما داستانِ خوشبینیِ کمجانی هم وجود دارد که طی آن بشریت بهجای تسلیم شدن در برابر مشکلاتش از جمله بزرگترینِ آنها، یعنی تغییرات اقلیمی- میتواند آنها را حل کند. اما در جهانی که دولتها، بهویژه دولت ایالاتمتحده، از هر گونه سیاستگذاری اقلیمی تهاجمی چشمپوشی میکنند، ماسک رشتهای را بافت که این جای خالی را پر کند. با ارزیابی مجدد کار او، حالا میتوانیم در مورد شکستخوردن در مقابله با تغییرات اقلیمی و ترسیم مسیری روبهجلو درسهایی بیاموزیم.
آن وعدههای شیرین چه شد؟!
«شکاف انتشارِ» گازهای گلخانهای یعنی فاصله بین اهداف اقلیمی اعلامشده از سوی کشورهای جهان و میزان کربنزداییِ مورد نیاز برای جلوگیری از فاجعه اقلیمی. از نظر فیزیکی، این یعنی ناکامی طبقه حاکمه جهان در جدیگرفتن شرایط اقلیمی و جلوگیری از وحشتناکترین تأثیراتی که میتواند بگذارد. در حال حاضر جهان در مسیری است که تا پایان این قرن، میانگین دمای کره زمین، ۲.۸ درجه سانتیگراد افزایش خواهد یافت. ما تقریباً یک درجه از هدف اعلامشده، یعنی افزایش ۲ درجه سانتیگرادی، فاصله داریم. شکاف انتشار فقط یک عدد فیزیکی نیست، بلکه رخنهای در سیاست ماست. آن آینده نسبتاً ایمن و مطمئن دیگر در حال نابودی است و آیندهای با طوفانهای سهمگین، شهرهای سیلزده، گرمای طاقتفرسا، قحطی شدید و مهاجرت اجباری جای آن را خواهد گرفت. «شکاف انتشار» شکافی است که بین فیزیکِ سیاره زمین و سیاست پولدارسالار ما دهان باز کرده است.
قرار نبود کره زمین را نجات بدهی؟!
ماسک وارد این شکاف شد و آن را با رؤیای تولید انبوه خودروهای برقی و سفرهای فضایی پر کرد. پیام اصلی وبلاگ اوربان، «صبر کن ولی چرا»، شاید بهطور خلاصه چیزی باشد که در ادامه میآوریم: «نگران نباش، ایلان حواسش بهش هست. ماسک شرکتهای متعددی تأسیس کرده است - تسلا، سولارسیتی، اسپیسایکس، نیورالینک، اوپن اِیآی- و همه به این منظور که بشریت را نجات دهد و ما را به آیندهای چندسیارهای و بدون کربن رهنمون کند. شما، خواننده عزیز، در نگرانیتان نسبت به این سیاره تنها نیستید. در واقع، مردی با ثروت و نبوغِ بیشازحد وجود دارد که حتی بیشتر از شما نگران آن است و واقعاً دارد کاری برایش انجام میدهد. فقط باید بددلی را کنار بگذارید و اجازه دهید ماسک - این مرد بزرگ تاریخ - بشریت را بهسوی جهان شگفتانگیز جدید هدایت کند؛ جهانی پر از هایپرلوپ، تسلا و مستعمرات مریخی. کربنزدایی فراگیر و تغییرات رادیکال در سیاست را فراموش کنید؛ در عوض ما میتوانیم کره زمین را با خریدن ماشینهای برقیِ جذاب نجات دهیم.»
شهروند: «هایپرلوپ» (Hyperloop) قرار بود نسل جدیدی از خدمات حمل و نقل پرسرعت باشد. در اجرای این ایده ادعا میشد مجموعهای از کپسولها درون لولههایی خالی از هوا قرار داده خواهند شد تا به دور از هرگونه اصطکاک، محموله خود (از جمله مسافران) را تا سرعت بیش از هزار کیلومتر جابهجا کند.
مدینه فاضله در مریخ!
درحقیقت، با اینکه ماسک آیندهای بسیار متفاوت را تصور میکرد، اما نظام اقتصادیای که روی آن ایستاده بود، نه تنها تغییری نکرد، بلکه تقویت شد. ماسک، در توییتی که اکنون مایه رسوایی او شده است، از فرستادن خدمتکاران قراردادی به مریخ نوشته که به جای پرداخت هزینه ترابری تا مریخ در آنجا کار خواهند کرد. البته این هم مدینهای فاضله نیست، بلکه بیشتر یکجور دُبِی در فضاست. هرچند او از نویسندگان علمیتخیلی علیالقاعده خوشش میآید اما رؤیاهایش در جامه تعاریف طنز اوربان، چیزی به جز همین وضعیت موجود نیست.
خلع سلاح منتقدان با وعدههای پوچ
ولی آنچه تذکره ماسک را چنین جذاب کرده دقیقاً همین رؤیای نبودنش است. اگر در سیاست بدبین بودید و عقیده داشتید که هیچ چیز اساساً هرگز تغییر نخواهد کرد، آنگاه ماسک یک راه خروج به شما پیشنهاد میکرد. فراتر از این، اگر مستقیماً از همین نظام اقتصادی و سیاسی که شکاف انتشار گازهای گلخانهای را ایجاد کرده منفعت میبردید، ماسک برایتان موهبتی الهی میبود. سیاستگذاران و سرمایهگذاران با دادن پول به ماسک میتوانستند نشان دهند که به آینده اهمیت میدهند بدون اینکه نفوذشان در معرض تهدید قرار بگیرد و منتقدان را نیز پیشاپیش خلع سلاح میکردند.
اصلاح سیستم حملونقل چه شد؟!
این موضوعات را در تأثیر فاجعهبار ماسک بر سیستم حملونقل ایالاتمتحده مشاهده میکنیم. شهرهای مختلف، از لاسوگاس تا شیکاگو و لوئیویل، قراردادهای میلیارد دلاری با شرکت بورینگ ماسک بستهاند؛ شرکتی که ادعا میکند ترافیک را با استفاده از تونلهای زیرزمینی پیچیده حل میکند. سیاستمداران شرکتی، به جای ریختن پول در حملونقل عمومی و حل مشکلات سیاسیِ ناشی از پراکندگی حومه شهرها، تصمیم گرفتند میلیاردها دلار برای ساخت یک تونل به ماسک بدهند و با ادعای رفع مشکلات ترافیکی در تلویزیون ظاهر شوند. اما سریع بیاییم به امروز و ببینیم چه اتفاقی افتاده؟ تعداد کمی تونل، واقعاً ساخته شده است. تنها تونلِ در حال بهرهبرداری در لاسوگاس است؛ یک تونل وحشتِ یکطرفه که - بله - مشکل ترافیکی هم دارد!
مردی که با فروش وعده، پولدار شد!
ماسک در عمل نکردن به حرفهایش سابقه طولانی دارد. در مقاطع مختلف این وعدهها را داده است: ماشین مسابقه مجهز به موشک، سرویس پخش موسیقی برای تسلا، موشکهایی که جایگزین سفر هوایی میشوند، درمان آلزایمر، و فرستادن انسان به مریخ تا سال ۲۰۲۰. اوربان سطلسطل جوهر دیجیتالی را صرف بزرگنمایی تسلا مدل ۳ کرد؛ همان ماشین الکتریکی ماسک برای عامه مردم. اما وقتی زمان رونمایی از مدل ۳ توسط این غول فناوری فرارسید، ماسک خودروی لوکس دیگری را با قیمت کمی پایینتر عرضه کرد (مدل ۳ پایه با قیمت ۴۳۹۰۰ دلار). شاید فکر کنید که کشیدن لقمه از جلوی دهان و سر دواندن دائم سهامداران و مردم ایده خوبی برای چنین شخصیت برجستهای نیست، اما ماسک باید از این دروغها بگوید چون دستاوردهای واقعی او چندان چشمگیر نیست. ارزشگذاری مسخره تسلا، بیشتر از مجموع همه خودروسازان دیگر، بر مبنای آن چیزی نیست که تسلا میتواند آن را تولید کند، بلکه بر مبنای وعدههای ماسک درمورد آینده است. همین درمورد رؤیاهای اقلیمی پرشور او نیز صادق است: ماسک نمیتواند شکاف انتشار گازهای گلخانهای را پر کند. هیچ شخص واحدی نمیتواند. اما او گفت میتواند و از همین راه هم پولدار شد!
آیندهای بدون ماسک
سیاستهای زیستمحیطی و سفرهای فضایی زمانی در اختیار دولت [بخش عمومی] بود. گروه حفاظتِ «نیو دیل» توانست دههها تخریب محیطزیست را خنثی کند و ناسا نیروی محرکه سفرهای فضایی بود. ماسک با این ادعا که خودش بهتنهایی میتواند مسئلۀ تغییرات اقلیمی را حل کند - اینکه خودش بهتنهایی بشر را به فضا خواهد برد - نه تنها تلاش کرد سیاستگذاری بخش عمومی را خصوصی کند، بلکه تلاش کرد تحقق بخشیدن به رؤیایی را که بهصورت دمکراتیک شکل گرفته بود، خصوصی کند. رؤیای آینده دیگر متعلق به کارگران عادی نبود؛ متعلق به ایلان بود! حالا هم درحالیکه آینده بزرگ ماسک محقق نشده و انتشار کربن مدام در حال افزایش است، دمدمیمزاجیِ او این امکان را برایش فراهم کرده که باز هم در کانون توجه باقی بماند.
صورتحسابت را آوردهاند آقای ماسک!
از رابطۀ عجیب او با گرایمز [خواننده کانادایی] تا مشکلات حقوقیاش با کمیسیون بورس و اوراق بهادار به دلیل شوخی اینترنتی تا خرید ظاهراً سریع توییتر، همه اینها موجب شده ماسک بهطور فزایندهای، در نظر مردم، میلیاردری با رفتار بچگانه باشد که کنترل کمی روی حرکاتش دارد، نه آن فرزانه دنیاهای علمیتخیلی که در سایتها برایش چاپلوسی کردند و به او لقب «مرد آهنی واقعی» دادند. ماسک ازخودراضیبودن خودش را در لباس مبدل آیندهگرایی به نمایش گذاشت. او آدم کسلکنندهای بود که خودش را بهشکل غیبگو درآورده بود. او درمورد تواناییهای خودش دروغ میگفت و حالا که صورتحساب را آوردهاند، دارد دادوقال میکند.
دلال آینده!
در واقع به جای گوشدادن به داستان درخشش مطلق ماسک، بیایید داستان خودمان را بگوییم: داستان همبستگی، سازماندهی مردم برای مقابله با بحران اقلیمی، داستانی که در آن هر کسی میتواند قهرمانی باشد که به نجات جهان کمک میکند، نه فقط چند میلیاردر با عقده خدایی کردن. و اگر این داستان را خوب تعریف کنیم، میتوانیم آیندهای بسازیم بهتر از هر چیزی که ایلان ماسک تابهحال تلاش کرده به ما بفروشد.