احمد اکبرپور نویسنده
اگر جنبشهای فمینیستی به حق ادعا دارند که دنیای مردسالار توانمندیهای آنان را نادیده گرفته است، درمورد کودکان میتوان این نکته را گفت که هم دنیای مردسالار و هم دنیای زنسالار با سهمی مساوی توانمندیهای کودک را یا نادیده گرفته یا شناختی مختصر از آن داشته است.
یکی از موارد عمدهای که ظلمی را بر کودکان روا داشته است، دور نگهداشتن آنها از اطلاع و آگاهیشان از خشونتهای دنیا و مصیبتهای زندگی روی کرهزمین است. در این رابطه مردان و زنان انگار سهمی مساوی دارند. قبول دارم که شکل ارایه این آگاهی احتیاج به علم و مهارت و سلیقه دارد اما با حذف این موارد از دایره آگاهی کودک مخالفم.
تجربه نشان داده است والدین مشکلداری که سعی کردهاند بگومگوها و اختلافهایشان را از کودک مخفی کنند، چندان موفق نبودهاند و در شرایطی فهمیدهاند که او در سکوتش همه موارد را فهمیده است. در چنین مواردی است که بعضی روانشناسان پیشنهاد میکنند اگر به کودک گفته شود که این اختلافات مربوط به خودشان است و هردو او را دوست دارند، کودک احساس امنیت بیشتری را خواهد داشت. مخفیکاری هیچجا جواب مساعدی نداده است و مطمئن باشید که کودکان با درک و دریافتشان زودتر عصبی و گاهی گوشهگیر میشوند.
ما آدمبزرگها با راهندادن به کودکان در حیطه تصمیمگیریها جهان امنی حتی برای خودمان نساختهایم و لازم است که از این پس با شناخت دنیای کودک و گاهی گوش دادن به خواستهها و نیازهایش، تصمیمهای کلان دنیاییمان را بگیریم.
بگذاریم کودکان با دنیای ذهنی خود به درک جنگ مابین آدمها و متعاقبش صلح مابین آدمها راهی باز کنند و با ورود به نوجوانی یا جوانی به یک باره متوجه عمق زندگی ما آدم بزرگها نشوند.
واقعا همه خیال میکردیم قرن بیستویکی خالی از هیتلرها و جنگافروزان خواهیم داشت و زهی خیال باطل. حالا که از صمیم قلب فهمیدهایم که چنگیز و هیتلر و صدام و... فقط یک اتفاق و تصادف تاریخی نبودهاند، بیاییم به گونهای دیگر به جنگ و صلح از زاویه فهم کودکانمان نگاه کنیم. تازه یادمان باشد که هرساله جنایتکاران تحت ویندوزی میآیند که نمونهاش همین داعش در بغل گوشمان است.
من بهعنوان تجربه، کتاب: «شب به خیر فرمانده» و «اگر من خلبان بودم» را در حوزه کودکان کارکردهام که به جنگ و عوارض آن میپردازد اما در وهله اول تأثیرگذاری ادبی و عاطفی آن مدنظرم بوده است تا اطلاعرسانی و پیامدادن صرف. واکنشهای دوستان نویسنده و منتقد در برابر این آثار مشخص میکرد که طرفداران گفتن و نگفتن حقایق به کودکان تا حدودی یک اندازهاند. حتی وقتی این آثار به زبانهای دیگر ترجمه شد نقدهایی که آن طرف آب بوده هم حکایت از این سوال آنها دارد که این کتابها برای کودکان مناسب است یا والدین؟ البته حدود 80درصد از آنطرفیها موافق بودند که بهتر است صادقانه و از زاویه مناسب ادبی، کودک در جریان حوادث تلخ و شیرین دنیای پیرامونمان باشد. به نظرم صلح با پیام اخلاقی حادث نمیشود و ما چارهای جز آزمودن دنیاهای متفاوت نوشتن از رئال و فانتزی گرفته تا گونههای دیگر و متنوعتر نداریم. صلح وقتی از فضا و بافت ادبی حاصل شود، ابتدا مشخص میکند که از ناخودآگاه و صافی تخیل نویسنده گذشته است و کمتر بوی شعارزدگی و پیامهای ارباب -رعیتی دارد. به نظرم چاره کار ما جماعت کودکنویس فقط معجزه ادبیات است که با نشان دادن دنیاهای فراتر و جذابتر، بتوانیم حقارت بعضی از آدمبزرگهای جنگافروز و زمینخوار را نشان دهیم. ما باید بتوانیم قوه خیال کودک را فعال کنیم تا ناخودآگاه به سمت صلح برود چون به تعبیر کافکا کسانی که به سمت جنگ میشتابند که از تخیل برخوردار نیستند.