فراموشكاري آن هم در خريد منزل ميتواند فاجعهآفرين باشد. مخصوصا وقتي يكي از طرفين زندگي علاقه خاصي به نوعي از تنقلات و ميوهجات داشته باشد و همسر او نسبت به اين امر بيتفاوت باشد. بيتفاوتي او به اين امر مانند بيتفاوتي نسبت به همه چيز است!
چند وقت پیش زن ۲۴سالهای به اسم نگار، شوهرش را دنبال خودش به دادگاه خانواده کشاند و پایش را توی یک کفش کرد که طلاق میخواهد. البته او دلیل کاملاً موجهی برای این خواستهاش داشت و به قاضی گفت: چند روز پیش از شوهرم خواستم برایم یک کیلو نارنگي بخرد اما وقتی به خانه آمد، دستش خالی بود. من عاشق نارنگي هستم و او علایق من را به خاطر خساست نادیده گرفت. دیگر نمیتوانم با چنین مردی زندگی کنم.
آيا نگار حق داشت؟ آيا فراموشكاري شوهرش، حمل بر خساست اوست؟ آيا خسيس بودن امري است كه ميتوان آن را تغيير داد؟ آيا خساست طرفين را نميتوان در همان روزهاي اول ازدواج يا قبل از آن تشخيص داد؟ آيا مسائل ديگري هم وجود داشته و حالا بهانه جور شده است؟