داود ربیعی روزنامهنگار
خبر کوتاه بود، خلبان مجید یوسفی مهر، دچار سانحه هوایی شد. تک به تک کلمات را که مرور میکنم، عذابی بزرگ، سراسر جانم را فرا میگیرد. نمیدانم چه حکمتی است، که عذاب تمامی خبرهای کوتاه، زمان بیشتری را برای تحلیل به خود اختصاص میدهد. نام خلبان مجید یوسفی مهر که چند روزی پس از سقوط هواپیمایش با سوختگی ۹۰ درصدی، تحت مراقبتهای ویژه بود و امروز، یازدهم اسفند 93 به رحمت خدا رفت، نمیتواند از ذهنم پاک شود، چرا که او در مدت حضورش در صنعت هوانوردی، توانست به جایگاهی دست یابد که برای نخستین بار در کشور اتفاق افتاده بود. راهاندازی نخستین مدرسه خلبانی براساس اسلوبهای بینالمللی، تاسیس نخستین ایرتاکسی کشور پس از ۴۰ سال و در همین اواخر، دریافت موافقت اصولی یک شرکت هواپیمایی از مهمترین فعالیتهای مجید یوسفی مهر بود. علاوه بر خصوصیتهای فردی و مدیریت منحصر به فردش، تنها نکتهای که این روزها، مثل خوره، جانم را فرا گرفته، خاطره برق چشمانش و هیجانی بود که در کلامش موج میزد. هر زمان که به دیدارش میرفتم، تمامی پروندهها و گواهینامههای جدیدی را که از سازمان هواپیمایی کشوری، دریافت کرده بود یک به یک نشانم میداد و از سختیهایی میگفت که به جان خریده تا آنها را دریافت کند. کارآفرینی در صنعت هوانوردی، سختیها و مشکلاتی دارد که اگر عاشقِ، پیشهات نباشی، در ابتدای راه حذف میشوی و مجید یوسفی مهر، آمد تا چرخه معلول تربیت خلبان و به کارگیری خلبانان جوان را کامل کند. به یاد دارم در جلسه با مسئولان سازمان هواپیمایی کشوری، با هیجان از ایدههایش برای استخدام خلبانهای جوانی که خود تربیت میکند در ایرتاکسی و شرکت هواپیمایی سخن میگفت. اشتغالزایی برای ۱۵۰۰ خلبان جوان بیکار، همت و انگیزهای مضاعف میخواست و او آمده بود تا این آرزو را محقق کند. حتم دارم او هنوز هم به رویای نخستین پرواز هواپیماهایش در آینده نزدیک میاندیشد.