| شاهرخ تندرو صالح | دبير سرويس ادبيات |
نقد و انتقاد جذابترین رفتار عقلانی مبتنی بر قضاوت نوشتار و گفتار است. به روشنی معلوم است که هرکدام از جوانب یاد شده، حوصلهای ساختارمند و روششناختی را میطلبد. مثلا کسی که نسبت به یک متن نوشتاری انتقاد دارد، بیشک بایستی دامنه دانش و بینشش، کفاف طرح کردن پرسش پیرامون متن موردنظر را داشته باشد. به همین ترتیب، انتقاد از گفتار نیز برای خود حد و حدود و مختصاتی دارد که کلیات آن را شاکله عقلانی دریافت از گفتار تعیین میکند. به عبارتی، گفتاری که ابتدا، میانه، منظور و انتها و نتیجه داشته باشد، در روبهرویی با انتقاد، از ارکان ساختاری خود بهره میگیرد. به این معنا که انتقاد، از گفتار نمیتواند بیهوا و فاقد مختصات باشد.
انگیزه نقد و انتقاد، همانا مطرح کردن پرسشهایی جذاب در رابطه با موضوع متن و گفتار است. کسی که دل در گرو نقد دارد، خود میداند که دارد با گستردن محیطی عقلانی، رفتاری شایسته در حوزه افزایش دانش و عقلانیت را ترویج میدهد. پس نقد و انتقاد، از متن و نوشتار و گفتار، دامنهای به وسعت عقلانیت و صدالبته مدارای با دیگران دارد.
از این ویژگی خوب انسانی بهره ببریم. بدون تردید جامعهای که محصولات اندیشهایاش مورد نقد و انتقاد قرار گیرد در بینش و دانش، صاحب جایگاهی عقل آزموده خواهد بود. از دمدستیترین محصول نقد و انتقاد، میتوان به پذیرش قانون و تسلط اخلاقعمومی بر جوانب رفتار و کردار شهروندان باشد. روشن است که مرتبه شهروندی محدود به تقسیمات جغرافیایی یا سلسلهمراتب مسئولیتهای اجتماعی نیست که مجموع این مراتب و مدارج مسئولیتی، همانا برای برخوردار ساختن نهادهای اجتماعی از حیاتمندی است.
منتقد در مقام کسی که دانش و بینش خود را وقف تضمین حیات قانون و اخلاق در جامعه خود میسازد، بایستی جایگاهی شایسته داشته باشد. البته که این جایگاه به خودیخود آنگاه وضوح خواهد داشت که مقوله نقد و انتقاد نزد مردم یک جامعه محترم باشد. از نخستین نشانههای محترم بودن نقد و انتقاد در یک جامعه، وجود تحمل شنیدن آراء و نظرات دیگران است. میتوانیم به امید روزهای بهتر برای خودمان و بستگانمان و آنهایی که حیات فردی و اجتماعیشان برایمان مفید فایده است، به این موجود بیندیشیم. تردیدی نداشته باشیم که بالندگی این موجود، میتواند در قوام یافتن شخصیت و هویت تکتک ما مردم موثر باشد. یکی از شاعران معاصر ایران سخن گفتن به دروغ را به سخن گفتن سوسک تشبیه کرده است. با یک مثال درباره دروغ و دروغپراکنی، این متن را به پایان میرسانم: میگویند کریهترین رفتار زشتی که میتواند حیات یک ملت و فرهنگ را به خطر بیندازد، دروغ است. فرهنگ و جامعهای که قدرت شگرفی در بهچالش کشیدن دروغگویان داشته باشد، سرمایهای هنگفت از راستی و درستی را در اختیار تربیت و پرورش شهروندان خود خواهد داشت. انتقاد بزرگترین تضمینکننده سرمایه اجتماعی جهان است. از این قدرت غافل نباشیم. اگر دوستدار پول و سرمایه و آبرو و شهرت و قدرت و اعتبار و بسیار بسیار چیزهای دیگر هستیم، ارزشش را دارد که دست در دست این ضامن بزرگ، این ناظر غایب از عقل خود برای طرح پرسشهای حیاتی استفاده کنیم. به امتحانش میارزد. از آنچه که آزارمان میدهد، انتقاد کنیم.