آلبرتو کایرو فیزیوتراپیست
نیاز داریم که یه نفر را برای چسب زدن و پیچ کردن کف پاها استخدام کنیم. «معذرت میخوام چی؟» نمیتونستم باور کنم. و سپس او گفت، "نه، ما میتونیم میز کار را تغییر دهیم و سپس او گفت شاید یه صندلی مخصوص اونجا بگذاریم، یه سندان مخصوص، یه منگنه مخصوص و شاید هم یه پیچ گوشتی الکترونیکی.« گفتم »گوش کن این احمقانه است و حتی فکر کردن بهش هم بی رحمانهاست. این یه خط تولیده و خیلی سریعه. این بیرحمیه که شغلی به او پیشنهاد کنیم که میدونیم نمیتونه انجام بده." اما با نجم الدین نمیشه بحث کرد. بنابراین به تنها نتیجهای که تونستم برسم این بود که سر یه چیزی با هم توافق کنیم. تنها یک هفته -- فقط یک هفته این رو امتحان میکنیم، نه یک روز بیشتر. یک هفته بعد، محمود سریعترین فرد در خط تولید بود. به نجم الدین گفتم «این یه کلکه. نمیتونم باور کنم.» تولید ۲۰ درصد افزایش یافته بود.سپس خواستم که صحتش را نشون بدهند. حقیقت بود.
نظر نجم الدین این بود که محمود میخواد چیزی رو ثابت کنه. فهمیدم که دوباره من اشتباه کردم. محمود به نظر بلندتر میآمد. به خاطر میارم که محمود پشت میز کار نشسته بود و لبخند میزد. او مرد جدیدی بود، البته، فهمیدم که چی اون را بلندتر کرده- بله، پاهای او بود، خیلی ممنونم- اما اولین گام ، این عزت و کرامت بود. او عزت و کرامت انسانیش را بازیافته بود. از این شغل سپاسگزارم. خُب البته، فهمیدم. و سپس ما سیاست جدیدی اتخاذ کردیم- خط مشی جدید کاملا متفاوت بود. ما تصمیم گرفتم تا جایی که امکان دارد معلولین را استخدام کنیم و آنها را برای هر شغل ممکنی آموزش دهیم. این تبدیل به خط مشیای شد که ما اون رو « تبعیض مثبت » مینامیم.
میدونید چیه؟ این برای همه خوبه. همه از این منفعت میبرند - البته ، کارکنان چونکه هم شغل دارند و هم عزت و کرامت انسانی. همچنین برای تازه واردان. 7000نفر در سال هستند که برای اولین بار میآیند. باید چهره این افراد را ببینید هنگامی که میفهمند کسانی که به اونها کمک میکنند مثل خودشان هستند . اونها را میبینی که متعجباند. چهرههایشان را میبینید. و تعجب به امید مبدل میشود. و این برای من آسونه که کسی را آموزش دهم که قبلا تجربه معلول بودن را داشته. اونها خیلی سریعتر یاد میگرفتند- انگیزه، همدلیای که آنها میتوانند با بیمار ایجاد کنند کاملا متفاوته، کاملا دیگه مرد از کار افتاده ای وجود نداره.