شماره ۳۱۷۷ | ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۱ مهر
صفحه را ببند
خاطرات الرجال

اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین چهره‌ها به محمدرضا شاه، تنها رجل سیاسی دوران پهلوی دوم است که خاطرات خود از ١٠ سال همنشینی نزدیک با شخص شاه و خاندان پهلوی را مکتوب کرده است. این تقریرات در ٧ جلد تحت عنوان «یادداشت‌های علم» به چاپ رسیده‌اند و ما در این ستون به تناوب این یادداشت‌ها را مرور می‌کنیم.
حزب مخالف تزئینی!
صبح شرفیاب شدم. در خصوص ناصر عامری دبیر کل حزب مردم عرض کردم که می‌خواهد به تبریز برود، برای انتخابات کرسی خالی سنا، برود یا نرود؟ فرمودند: «البته برود، ما که به او کاری نداریم. آقایان که این همه سیاستمدار هستند و می‌گویند حالا که پول نقد گیرمان آمده است باید تحصیلات دانشگاهی مجانی باشد و معالجات مجانی باشد، دیگر خود می‌دانند، می‌خواهد برود می‌خواهد نرود.» هرچه اصرار کردم، فایده نبخشید. هیچ نتوانستم شاهنشاه را نرم کنم. فرمودند: «...ما در کنفرانس رامسر این مطلب را شیر فهم کرده‌ایم که هر کس استعداد دارد ولو بی‌بضاعت باید درس بخواند. دولت هم مکلف است به او مخارج تحصیل را بدهد. اما دیگران چرا باید مفت‌خوری کنند؟ این آقایان سیاستمداران بدبخت و بیچاره چرا نطق‌های ما را نمی‌خوانند؟ اصولاً چرا یک دقیقه نمی‌خواهند به خود زحمت بدهند که خط مشی کشور را بدانند؟» فرمایشات شاهنشاه صددرصد صحیح است، ولی مطلب دیگر این است که اگر رئیس حزب مخالف هم نتواند هیچ جور وعده و وعید بدهد، مخالفت هم نکند، دیگر چه بگوید؟ می‌گوییم مخالفت سازنده، اما چه جور باشد که به جای دیگر برنخورد؟ البته باید در چهارچوب سیاست کلی کشور احزاب با هم زد و خورد بکنند. اما اگر بر فرض یک حرفی هم زیادی زد که نمی‌شود پدرش را درآورد، به این ترتیب دیگر چیزی نمی‌گوید. یعنی دیگر حزبی نمی‌ماند و مردم دیگر جرأت نمی‌کنند اطراف کسی جمع شوند. رئيس حزب مخالف کسی را به نعمت نمی‌تواند برساند، به مقام هم که نمی‌تواند برساند، حرف هم که نباید بزند، مخالفت هم که نمی‌تواند بکند. به این جهت مبتذل می‌شود. من به این دلیل می‌گویم که حزب مخالف لازم نیست و چرا باید تقلید بی‌موضوع دربیاوریم؟ احتیاج به این کارها نیست. اصلاً حزب مخالف می‌خواهیم چه کار؟52.8.29

هویدای ضعیف و سَمبَل‌کار
امروز شاهنشاه قدری راجع به اشخاص مختلف صحبت فرمودند. من‌جمله درباره دبیرکل جمشید آموزگار و معاون حزب رستاخيز داریوش همایون فرمودند: «مثل این که این‌ها قدری رنگ آمریکایی داشته باشند.» عرض کردم غلام نمی‌دانم و سابقه‌ای ندارم. بعد فرمودند: «نمی دانم هویدا چرا از اشخاص قوی خوشش نمی‌آید؟ چند نفر وزیر قوی هم که در کابینه مانده‌اند، امر من است که باید بمانند، مثل منصور روحانی یا هوشنگ انصاری، وزیر اقتصاد، وگرنه آن‌ها را دک کرده بود.» عرض کردم فکر می‌کنم اصولاً آدم ضعیف و سمبل‌کاری است. [...] هم که می‌دانیم ندارد، فقط به قول تهرانی‌ها ارقه و حقه است. فرمودند: «باید همین طور باشد.» اما من نفهمیدم این مسائل را چه‌طور عنوان فرمودند و چه منظوری از آن داشتند. 55.8.30


تعداد بازدید :  86