شماره ۵۱۴ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۱ اسفند
صفحه را ببند
با ياشار، از مزدوري تا رسيدن به كمال

سعید  اصغرزاده

... قدیم‌ها پاییز که فرا می‌رسید، پرنده‌های مهاجر هم از راه می‌رسیدند و به جست‌و‌جوی آب و دانه‌ای بر فراز استانبول و دشتی که پوشیده بود از گل‌های نعنای وحشی به پرواز درمی‌آمدند. پرنده‌فروشان بنا بر یک آیین کهن این پرندگان را به دام می‌انداختند و آنها را مقابل دروازه مساجد، کنیساها و کلیساهای شهر به مومنان می‌فروختند. آنها هم در قفس پرنده را باز می‌کردند و می‌گفتند: پرواز کن پرنده کوچک. به آسمان‌ها پر بکش و مقابل دروازه بهشت به انتظار من بایست...
شده است كه بچه‌اي يتيم شود. شده است كه علاوه‌بر اين او يك چشم خود را از دست دهد و نيازمند مساعدت شود. شده است كه اين مشكلات او را از روند جامعه‌پذيري دور نكرده و در بزرگسالي حامي اقشار آسيب‌پذير شده و داوطلب خدمت‌رساني و اشاعه فرهنگ صلح و حقوق بشر و نوع‌دوستي. فكر مي‌كنيد اين كودك اين مسير را چگونه طي خواهد كرد؟ او برای گذران زندگی چوپانی، کفاشی، عریضه‌نویسی، کارگری و راننده تراکتوري را تجربه مي‌كند. اما براي مساعدت به همنوعان خود چه راهي را در پيش مي‌گيرد؟ براي پاسخ عجله نكنيد! شايد قطعه ادبي اول نوشته به كمكتان بيايد!
روز گذشته خبر درگذشت ياشار كمال كه از تأثيرگذارترين نويسندگان معاصر جهان است منتشر شد. یاشار کمال، زبان را ناجی بشریت می‌خواند و اعتقاد عمیقی به جادوی زبان داشت. او بر همین اساس، نقش و وظیفه نویسنده در جامعه را بس مهم می‌دانست و می‌گفت: نویسندگان مسئولیت زمانه ما را به دوش دارند. او این نقش را با جدیت پذیرفته و به آن عمل می‌کرد. مبارزه با بی‌عدالتی و تلاش برای آزادی و حقوق بشر، در تمامي آثار یاشار کمال ديده مي‌شود.
یاشار کمال که در ‌سال ۱۹۲۳ در جنوب آناتولی به‌دنیا آمد، در کودکي در سانحه‌ای چاقو به چشمش فرورفت و چشم راستش را از دست داد. در 5‌سالگی مقابل چشمان او، برادرخوانده‌اش پدرش را مقابل مسجد با چاقو به قتل رساند. او در ده نخستین کسی بود که خواندن و نوشتن را فراگرفت و به‌زودی استعدادش در داستانگویی و شعر آشکار شد. مادرش فقط یک‌بار اشعار او را ستود و آن هم شعری بود در رثای یک یاغی که هرچند گاه یک‌بار به دیدار مادر می‌آمد، اما به‌زودی به قتل رسید.
اغلب دهات تركيه تا سال‌هاي 1920 مدرسه نداشت. ياشار كمال 9 ساله شخصا تصميم گرفت هر روز به مدرسه‌اي كه تا «حميده» يك ساعت راه بود برود و برگردد. سپس در «عدنه» به مدرسه متوسطه رفت اما تا كلاس هشتم بيشتر نخواند. ناگزير بود براي گذراندن زندگي مزدوري كند. در 18 سالگي مدتي به استانبول رفت و كارمند شركت گاز شد. سپس به «قديرلي» برگشت و ماشين تحريري خريد و با آن عريضه‌نويسي مي‌كرد. مجبور شد شغل‌هاي مختلفي را امتحان كند. اما در خلال اين مدت هرگز از جمع آوري داستان‌هاي عاميانه و تصنيف‌هاي محلي غافل نشد. او خود را داوطلبي مي‌ديد كه بايد در زماني كه فرهنگ سنتي مردمش به فراموشي سپرده مي‌شد، به جمع‌آوري آن اقدام كند.
در ايران اما بيشتر او را با چهارگانه‌ای درباره یک یاغی به نام «اینجه ممد» مي‌شناسند. در این 4 رمان نویسنده زندگی و سرنوشت اینجه ممد و نبرد او با زمینداران را در دامنه کوه‌های «توروس» در آناتولی روایت می‌کند. «اینجه ممد» داستان شورش دهقان‌زاده‌ای است که در برابر زمینداران بزرگ به پا می‌خیزد. یاشار کمال که خود سال‌ها از نزدیک شاهد استثمار و سرکوب دهقان‌ها بود، می‌گفت که فکر نوشتن این رمان زمانی به ذهنش رسید که شاهد کشته شدن یک یاغی توسط ژاندارم‌ها بود. «ممد» برگرفته از خاطرات یاشار کمال از دایی‌اش بود که در آن زمان از یاغی‌های معروف در شرق آناتولی، منطقه قفقاز و ایران به شمار می‌رفت.
او به دليل همدردي با اقشار ضعيف جامعه تركيه در ‌سال 1950 به اتهام اشاعه تبليغات اشتراكي توقيف و محاكمه شد. ليكن از اين اتهام برائت حاصل كرد و در ‌سال 1951 به استانبول رفت. اين حركت شروع نويسندگي حرفه‌اي او بود. ابتدا به‌عنوان خبرنگار و نويسنده مقالات روزنامه‌ها مشهور شد و بعد در كسوت رمان‌نويسي پيشتاز ترك شهرت جهاني يافت. در ابتدا با نام ياشار كمال براي روزنامه جمهوريت مقاله مي‌نوشت اما براي جلوگيري از تعقيب و مزاحمت دشمنانش در عدنه ب ناغم مستعار مي‌نوشت. خود مي‌گويد: «وقتي مرا شناختند كه كار از كار گذشته بود و ديگر به قدر كفايت مشهور بودم.»
ياشار كمال مي‌تواند الگويي موفق از تلاش يك انسان آسيب ديده و معلول در جهت تحقق اهداف انساني باشد. او كارهاي زيادي انجام داد تا در بالاي قله ادبيات معاصر جهان راه را به خوانندگان نشان دهد. او داوطلب پاسداشت فرهنگ بومي و اعتلاي حقوق انساني بود. ياشار الگويي براي داوطلبان موفق بود.

 


تعداد بازدید :  223