ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
شیطانی به نام اشرف (5)
او مدتی زن احمد شفیق بود و سپس از او جدا شد و در همان زمان در مسافرتی به پاریس عاشق فردی به نام مهدی بوشهری شد. مهدی بوشهری از خانواده بزرگ و ثروتمند بوشهری است. اشرف عاشق این پسر شد و با اصرار به محمدرضا گفت که حتماً باید با او ازدواج کنم. محمدرضا موافقت کرد. ولی پس از یک سال از بوشهری بیزار شد و به او گفت که دیگر تحمل ریختت را ندارم و اینجاها نباش! بوشهری زرنگ بود و هرچند اسماً شوهر اشرف بود ولی کاری به کار او نداشت و رهایش کرد و اشرف این وضع را پسندید. مهدی بوشهری به پاریس رفت و در آنجا در ایران ایر شغل مهمی گرفت و چلوکبابی و عکاسی به راه انداخت و سر خود را گرم کرد. او به بهانههای مختلف پول زیادی هزینه میکرد و از محمدرضا میگرفت. او در ماه 2-3 روز به تهران میآمد و مستقیماً به طبقه بالای کاخ اشرف میرفت که مبادا خانم او را ببیند و حالش به هم بخورد! بوشهری با این تمهید تا انقلاب شوهر اشرف ماند و تصور میکنم هنوز نیز شوهر اسمیاش باشد. اشرف از بوشهری فرزندی ندارد. آنچه گفتم درباره شوهران اشرف بود و اما میرسیم به روابط نامشروع و فساد اشرف! اگر بخواهم در زمینه روابط جنسی اشرف وارد جزئیات شوم، خود کتاب مفصلی خواهد شد و لذا فقط به مهمترین موارد میپردازم. در دوران رضاخان، که اشرف ازدواج نکرده بود از نظر جنسی کاملاً سالم بود. او مانند هر دختری عاشق میشد ولی فقط در همین حد. ولی، پس از رفتن رضا، او روابط بیبندوبار و از نظر فساد کممانندی را شروع کرد. اگر قرار شود فهرست مردانی که در دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهیه شود، علیرغم دشواری و غیرممکن بود کار، چون خود او نیز ممکن است همه را به یاد نیاورد، مسلماً فهرست طویلی خواهد شد. در زمان فوزیه، مدتی اشرف معشوقه تقی امامی شد. در مسافرت به مصر مدتی با ملک فاروق بود. در سالهای 1331-1332 که در پاریس بودم و به دیدار اشرف میرفتم میدیدیم که با 3 مرد رفیق است. 2 نفر اهل پاریس بودند و یکی افسر جوان اهل یوگسلاوی بود که گویا آجودان شاه یوگسلاوی بوده و به فرانسه پناهنده و تبعه شده بود و احتمالاً بیارتباط با سرویسهای جاسوسی نبود. در پاریس اشرف از خواهر و مادرش جدا شده و برای خود اتاق جداگانه گرفته بود. من هرگاه به دیدارش میرفتم یکی از این 3 مرد را در اتاقش میدیدم. مثلاً ساعت 9 صبح به دیدار اشرف میرفتم و میدیدم که یک مرد گردن کلفت با لباس خواب در اتاق است و اشرف در تختخواب خوابیده و خمیازه میکشد! [...ادامه دارد]