ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
محمدرضا و پول (6)
طوفانیان ارقام دقیق پورسانتاژ (از خریدهای تسلیحاتی هنگفت) را به محمدرضا میگفت و او مقداری را به خودش میداد و در مورد بقیه مبلغ دستور میداد که به کدام اشخاص و به چه مبلغی پرداخت شود. این را از یک منبع موثق شنیدهام که طوفانیان در مورد پورسانتاز چنین رویهای داشت. روشن است که اگر در هر معامله، محمدرضا نیم درصد هم به طوفانیان میداد در طول سالها رقم کلانی میشد. طوفانیان فرد بسیار باهوش، پرحافظه، سریعالانتقال، فوقالعاده مسلط به حرفهاش و از نظر رفتار خوش برخورد و شوخ مزاج بود. او اگر دارای این مسئولیت نمیشد مسلماً به ریاست ستاد ارتش میرسید که عالیترین مقام ارتشی است. در جریان انقلاب، طوفانیان بازداشت شد. نصرتالله (برادر طوفانیان) پس از آزادی از زندان برایم تعریف کرد که روزی عدهای آمدند و طوفانیان را از زندان قصر به لویزان بردند (مدارک معاملات اسلحه در لویزان نگهداری میشد). ظاهراً در آنجا طوفانیان مدارک را به یک فرد آمریکایی تحویل داده و سپس به اتفاق او از کشور خارج شده است. در آن موقع شایع شد که آمریکاییها طوفانیان را به اتفاق من از زندان بردهاند! محمدرضا در طول سلطنت خود اجازه داد که آمریکاییها ارتش را بچاپند و مسلماً در سفارشات طوفانیان، محمدرضا حق و حساب کلانی به طور جداگانه دریافت میکرد. چرا آمریکاییها پس از انقلاب طوفانیان را فرار دادند؟ زیرا اکثر مقامات آمریکایی که هم اکنون نیز در مسند قدرت هستند، در این چپاول سهم داشتند. اگر طوفانیان و اسناد خرید اسلحه میماند، انتشار آنها بزرگترین افتضاح جهانی را به پا میکرد و خیلیها در آمریکا آبرویشان میرفت و سرنگون میشدند و ماجرایی شدیدتر از «واترگیت» به پا میشد. [واقعه فرار طوفانیان مربوط به دوران دولت موقت مهدی بازرگان است. در همان زمان مسئله فرار طوفانیان از زندان شایع شد و حجتالاسلام خلخالی در مصاحبه با روزنامه کیهان درباره آن چنین گفت: مسئله دیگری که لازم است تذکر بدهم این است که امام به من فرمودند: شنیدهام ارتشبد طوفانیان را گرفتهاند، چون اسرار مالی کشور در پیش اوست، هرچه زودتر به زندان قصر برو و او را در جای امنی نگهداری کن و چند پاسدار به حفاظت از آنجا بگمار. من با عجله به زندان قصر رفتم. دفتر ورودی زندان قصر را ملاحظه کردم که ورود ارتشبد طوفانیان را به زندان در آن دفتر ثبت کرده بودند. من با مسئول زندان قصر فرموده امام را در میان گذاشتم. او گفت: خیالت راحت باشد، طوفانیان در جانی امنی زندانی است و 5 پاسدار نیز در محل حفاظت گماردهام. چون فرموده امام بود من قانع نشدم و به داخل بند رفتم. قسمتهای مختلف را دقیقاً وارسی کردم، اما اثری از طوفانیان ندیدم... (کیهان 58.11.29)]