اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین چهرهها به محمدرضا شاه، تنها رجل سیاسی دوران پهلوی دوم است که خاطرات خود از ١٠ سال همنشینی نزدیک با شخص شاه و خاندان پهلوی را مکتوب کرده است. این تقریرات در ٧ جلد تحت عنوان «یادداشتهای علم» به چاپ رسیدهاند و ما در این ستون به تناوب این یادداشتها را مرور میکنیم.
خشم از فایننشال تایمز
فرمودند: «مقاله فایننشال تایمز را دیدهای؟» عرض کردم بلی دیشب خواندم. فرمودند: «مضحک این است که عین آن را برنامه فارسی بی.بی.سی. هم تکرار میکند. به سفیر انگلیس بگو، این هماهنگی بین دستگاههای شما را بر علیه ایران ما نمیتوانیم نادیده بگیریم.» عرض کردم مقاله له و علیه دارد. فرمودند: «آخر چهطور پدرسوخته میگوید در ایران فقر و بدبختی زیاد است. کارگر پیدا نمیشود و اگر بشود، کمتر از 50 تومان نمیگیرد. مدارس و دانشگاهها برای همه مجانی، بهداشت مجانی، کارگر شریک در منافع و سهام کارخانه، زارع صاحب مِلک، فقر کجاست؟» عرض کردم علت این است که ما تبلیغات صحیح نداریم و اینها را اداره نمیکنیم. فرمودند: «به هرحال تو به سفیر انگلیس مطلب را بگو.» عرض کردم اتفاقاً در روزنامههای آمریکا، این روزها مقالات خوبی بر له ما آمده است با آن که ما هنوز کارهایی را که شروع کردهایم در مرحله مقدماتی است و به جایی نرسیده که بتوانیم مقاله حساب شده به روزنامه ها بدهیم (کاری که با اسرائیلیها شروع کردهایم). عرض کردم شرکت گرومن آمریکایی میخواهد از والاحضرت شاپور غلامرضا در سفر آمریکا پذیرایی کند. این شرکتی است که متهم به رشوه دادن به چند ایرانی برای فروش هواپیماست و مناسب نخواهد بود که از والاحضرت پذیرایی کند. فرمودند: «البته نه، فوری ابلاغ کنید عذر بخواهند. برای چندرغاز صرفهجویی میخواهند آبروی ما را بریزند.»55.4.3
یک پاسخ شرمآور اما ناگزیر
با خبرنگاران روزنامههای دیلی تلگراف و گاردین مصاحبه کردم. مصاحبه 3 ساعت طول کشید و خیلی خستهام کرد. خبرنگار دیلی تلگراف پرسید چرا ما آنقدر سعی در سرکوب آزادی بیان و ابراز عقاید داریم. پاسخ دادم حالا که انقلاب سفید به مردم امکان داده به کلیه اهدافشان دست یابند، دیگر چیزی برای گفتن یا ابراز عقیده ندارند. این پاسخ شرمآوری بود، که تماماً یادآور شعارهای رژیمهای کمونیستی است. اما آخر چه چیز دیگری میتوانستم بگویم؟52.4.4
سایه خدا یا زیر سایه خدا!؟
اعلیحضرتین را برای استقبال از میهمانان هندیمان به فرودگاه همراهی کردم. وقتی آنجا بودیم خبری شنیدم که بیش از همیشه من را متقاعد کرد شاه زیر سایه خداست. ظاهراً دختری در کنار خط سیر قبلی به کاخ، آماده سوءقصد به جان شاه منتظر ایستاده بود. وقتی فهمیده که خط سیر عوض شده به سرش زده و یک نارنجک را به طرف دو پلیس که در آن نزدیکی ایستاده بودند پرتاب کرده. خدا را شکر آنها فقط جراحات مختصری برداشتند، اما دختر در درگیری متعاقب آن کشته شد. در این ضمن شاه، شهبانو و میهمانانشان سالم به کاخ سعدآباد بازگشتند.55.4.5