[شهروند]دیروز اولین روز در نزدیک به سه ماه اخیر بود که قسمت جدیدی از سریال «در انتهای شب» عرضه نشد. جای خالی آن، اما، رنگ و جنس دیگری در مقایسه با دیگر سریالهایی داشت که در این مدت آمدهاند و تمام شدهاند و رفتهاند- که البته طبیعی هم هست و هیچ سریالی گریزی از آن ندارد. در حقیقت اولین روز نبود «در انتهای شب» برای مخاطبانی که دوسه ماه گذشته را با شخصیتهای این سریال زندگی کرده بودند، رنگ و بویی از دلتنگی و فقدان داشت. تا جایی که برای این سریال- برخلاف دیگر مجموعههای این چند وقت- کارزار اینترنتی راه افتاد و در اولین روز نبود آن مخاطبان دور هم گرد آمده و خاطراتشان را از قسمتهای مختلف سریال با هم شریک شدند!
اما این که چرا این اتفاق افتاد و «در انتهای شب» در قیاس با دیگر سریالهای ظاهرا پرهزینهتر و پراوجوفرودتر و جذابتر چه داشت که چنین دلتنگی عجیبی را در میان مخاطبانش به وجود آورد، بحث را به ویژگیهای آشکار و نهان این سریال میکشاند. ویژگیهایی که هم در داستانپردازی، هم در خلق و زیست شخصیتها و هم در فضایی که پیرامون کاراکترها و مکانهای سریال به وجود آمده، «در انتهای شب» را به یک سریال کاملا متفاوت تبدیل کردهاند...
شخصیتهای باورپذیر
مخاطبان «در انتهای شب»، چه منتقدین و چه مخاطبان عادی، دلایل زیادی برای توضیح علاقهمندیشان به این سریال عنوان کردهاند- که شاید بیشترشان در نقش مهم و تاثیرگذار شخصیتهای باورپذیر و نقشآفرینیهای بازیگران- که ریشه در فیلمنامه درست و پرجزئیات سریال دارد- اشتراک داشته باشند. نکته جالب اینکه از این نظر تقریباً تمام واکنشهایی که نسبت به سریال در رسانهها به انجام رسیده، واکنشهای مثبت بودهاند- و جالبتر اینکه بخش قابل توجهی از واکنشهای انتقادیتر نیز ریشه در حجم واکنشهای مثبت و تعریفها و تمجیدها از این سریال دارند و بیشتر به این دلیل رسانهای شدهاند که بگویند «در انتهای شب» برخلاف چیزی که در رسانهها وانمود میشود، آنقدرها هم اتفاق عجیبی نبوده است! وگرنه کمتر منتقدی در این که خود سریال در مقایسه با آثار سالهای اخیر شبکه نمایش خانگی نمره بالاتری میگیرد، تردیدی دارد.
در حقیقت درباره «در انتهای شب» بدیهیترین چیزی که میتوان گفت این است که شاید این سریال از نظر جلوههای ویژه، سکانسهای سخت سینمایی یا پروداکشن خاص اتفاق چندان خاصی نبوده؛ اما این را هم کتمان نمیتوان کرد که اتفاقا تمام سختی آن در خروجی همین زندگی ساده و روتینی بود که از روزمرگیهای زندگی یک زوج درآورده بود. زوجی فرزنددار که از هم طلاق گرفتهاند و حالا با تبعات کاری که کردهاند و تصمیمی که گرفتهاند، سر میکنند. در کنار ریزهکاریهای زندگی پس از جدایی نیز سریال نقبی زده به مسایلی مانند جداییهای بدون طلاق و سردشدنهای در متن زندگی مشترک که موفقیت سریال نشان میدهد که ظاهرا معضل بسیاری از آدمهای امروز است و اتفاقاً به همین دلیل هم هست که تماشای چنین سریالی گاهی میتواند حال چنین آدمهایی را خوب کند و البته اگر نسخه نجاتبخشی هم نتواند ارائه دهد، همین که آنها را به فکر فرو برده و جوانبی از زندگیشان را نشانشان میدهد، اتفاق خوبی است. در این میان عکسالعمل مخاطبان به «در انتهای شب» هم حکایت از این دارد که نیاز جامعه به آثاری از جنس «در انتهای شب» خیلی خیلی بیشتر از کمدیهای سخیف و ملودرامهای خیانتی و چند ضلعیهای عاشقانه و جناییهای پرخون است.
فراتر از باورپذیری
یکی دیگر از رازهای موفقیت «در انتهای شب» را در سطحی فراتر از روزمرگیهای یک زوج باورپذیر میتوان سراغ گرفت. از این زاویه؛ آیدا پناهنده که در فیلمهای سینماییاش- از قبیل «ناهید»، «اسرافیل» و «تیتی»- یک سری دغدغهها و مولفههای ثابت را دنبال کرده؛ در سریال «در انتهای شب» نیز همچنان به دنبال این دغدغهها و مولفههاست- که شاید یکی از مهمترینهاشان تقابل سنت و مدرنیته در شهرهای کوچک و به ویژه در بین نسلهای مختلف باشد. البته در اغلب موارد در این تقابل یک کاراکتر زن پیشرو هم حضور دارد که سعی دارد با نگاه سنتی و بعضا مردسالارانهای که خود او را هم قربانی کرده، مقابله کند و البته در مسیر این مقابله مسایل و موانع قانونی و اجتماعی متعددی از قبیل حضانت فرزند و نگاه بد جامعه و حتی والدین زن را باید از میان بردارد- و اتفاقا اینجاست که «افتاد مشکلها»!
داستان یک جدایی
«در انتهای شب» داستان زوجی است که پس از ده سال زندگی تصمیم میگیرند از یکدیگر جدا شوند. اما بیشتر از آن که داستان جدایی یک زن و مرد باشد، داستان طلاق در طبقه متوسط امروز ایران است و اتفاقا شاید جذابیت این سریال هم ریشه در همین نقطهنظر داشته باشد. در این زمینه باید گفت که طلاق تاکنون در سینما و تلویزیون ایران یا در سطح پایین جامعه به دلیل اعتیاد، کتککاری، فقر و خلافکاری روی داده و یا در میان مرفهان جامعه عمده ماجرایش پول بوده و دردهای بیدردی! «طلاق» سریال «در انتهای شب» اما مربوط به زن و مردی است که با عشق و تنها برای ویژگیهای انسانی و روحی مشترک باهم ازدواج کردهاند و حالا بعد از سالهای سال زندگی مشترک میخواهند از هم جدا شوند. شاید این سریال یادآور نمونههای مشهور خارجی مثل «صحنههایی از یک ازدواج»، «با هم پیر نمیشویم»، «داستان ازدواج» و «کریمر علیه کریمر» باشد، اما نمیتوان منکر این شد که برای اولینبار است که روند جدایی یک زوج را با این ساختار در یک اثر نمایشی ایرانی شاهد هستیم. اثری که طلاق را یک اتفاق نمیداند، یک مسیر میداند که خیلی پیشتر از لحظه جدایی شروع میشود و آرام آرام تبدیل به سونامی میشود.
از نگاهی دیگر
بهرغم تمام موارد مثبت؛ «در انتهای شب» البته مخالفانی هم دارد- که بد نیست دلایل مخالفت یکی از این جمع را از زبان محمدحسین گودرزی منتقد سینما و رئیس انجمن منتقدان بخوانیم: «سریال آیدا پناهنده در ابتدا قراردادی با مخاطب وضع کرد که قرار است روی لحظات خاص یک رابطه زناشویی متمرکز شود. در ابتدا اتفاقها درونی بودند. نقاط عطفی در زندگی مشترک شخصیتهای زن و مرد برجسته میشد و فیلمساز سعی میکرد از لحظات عادی به کشفهایی درباره رابطه زن و مرد برسد. به عبارتی دیگر قرار نبود این سریال مثل هزارو یک فیلم و سریال دیگر ایرانی به اتفاقهای بیرون رو بیاورد. اما هرچه جلو آمدیم از رمز و راز تمرکز روی این رابطه کمتر شد و «در انتهای شب» بیشازپیش به سریالهای دیگر شبیه شد. نتیجه اینکه سریالی که در ابتدا کل یک اپیزود را به مشاجره میان زن و شوهر اختصاص میداد، در اپیزودهای بعد به دام مسائل کلیشهای از قبیل درگیری فیزیکی، تهدید، ورود غیرتمحور همسر سابق، شکایت و رویدادهایی از این دست افتاد. این یعنی آن انتظاری که از آیدا پناهنده بهعنوان فیلم ساز روشنفکر زن میرفت، در ادامه مسیر سریال برآورده نشد. با شروع پخش سریال، خیلیها «در انتهای شب» را به «صحنههایی از یک ازدواج» تشبیه کرده بودند. اما این تشبیه در ادامه درست از کار درنیامد».