ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
خاندان دیبا و دربار (2)
در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوان او منتظر شکار دخترها و زنها مینشستند و هر مراجعهکننده از جنس مونث اگر مورد پسند زاهدی واقع میشد بلافاصله به اتاق خواب میرفتند و اگر مورد پسند زاهدی نبود او را به یکی از رفقایش که حضور داشتند میداد که آنها نیز در همان حصارک به اتاق خواب میرفتند. این بود کار و شغل زاهدی و البته به دوستان انگلیسی و آمریکاییاش هم چیزی میرسید. حال این دختر [فرح] با اطلاع از چنین وضعیتی برای درخواست پول به سراغ زاهدی در حصارک میرود، یعنی این که خود را تقدیم زاهدی کند. لابد زاهدی از این دختر خوشش نیامده بود که به محمدرضا تلفن میزند که دختری اینجا آمده و اگر اجازه دهید او را بیاورم. محمدرضا میپذیرد و بدون تحقیق قبلی که او کیست و خانواده او چیست، او را به فرودگاه میبرد و در هواپیما به او پیشنهاد ازدواج میکند. معلوم است که فرح نیز بلافاصله قبول میکند. دختری که تا یک ساعت پیش از زاهدی پول میخواست، که مفهومش معین است، حال قرار شده که با شاه ازدواج کند و میکند. به این ترتیب فرح حصارک «ملکه ایران» میشود و در مراسم تاجگذاری با آن تشریفات و تجملات، که از تلویزیون دیدهاید، تاج بر سر میگذارد!
به این ترتیب، که فقط با شناخت بیماریهای روحی و شخصیتی محمدرضا قابل درک است، فرح همسر او شد و یکباره وضع این خانواده فقیر دگرگون شد. از سراسر کشور هرچه «دیبا» بود با شجرهنامه به کاخ مراجعه کردند و او نیز همه را به عنوان «دیبا» پذیرفت که تعدادی نبودند! قطبی (پدر) مقاطعهکاریهای سازمان برنامه را منحصر به خود کرد و با کمک اصفیا، که در آن زمان رئیس سازمان برنامه بود، با 25درصد استفاده به افراد دیگر واگذار میکرد. به این ترتیب ظرف 2-3 سال ثروت او به میلیاردها تومان رسید. فرح نیز چپاول کرد و «دیبا»های واقعی و قلابی همه چپاول کردند و تعدادشان در تهران، که مهمهای آنها بودند و جمعهها به کاخ دعوت میشدند، به 250 نفر رسید (در حالی که ثریا که از خانواده اصیل و سرشناسی بود بیش از 100 نفر دعوت نمیکرد). همه «دیبا»ها به سازمان برنامه و دریافت مقاطعههای بزرگ روی آوردند و برای دیگران چیزی نماند جز این که با پرداخت 25درصد به خانواده «دیبا» دست و پایی کنند و مقاطعهای بگیرند. در میان اینها به خصوص فردی بود به نام مهندس دیبا (نام کوچک او را فراموش کردهام) که واقعاً غوغا کرد. فریده دیبا هم در محل زندگی رضا شاه سکونت داشت و فرح به او پول و جواهر میداد.