پيامد اين اقدام بسيار زياد بود، مثلا اگر كسى قصد داشت يكى، دو ساعت را در كنار بيماران سپرى كند، حالا براى ورود به بيمارستان مجوز لازم بود، به خودش زحمت نمىداد كه برود و براى گرفتن مجوز اقدام كند.
خارجىهايى كه تمايل داشتند خدمتى انجام دهند با انواع موانع متعدد روبهرو مىشدند و همينها براى مأيوس كردنشان كافى بود اما داوطلبان برگزيده و متبحرى كه توسط موسسات امداد فرستاده مىشدند و از طرف مقامات مجوز داشتند و مورد تاييد بودند به آسانى مىتوانستند از تمام اين مشكلات و موانع بگذرند و مطمئنا مىتوانستند بىاندازه مفيدتر واقع شوند.
در طول هفته اول بعد از جنگ، مجروحانى كه دكترها بعد از رد شدن از كنار تختشان سرى تكان مىدادند و زيرلب مىگفتند: «دیگر نمىتوان برايش كارى کرد» به ندرت مورد مراقبت بيشترى قرار مىگرفتند و خيلى راحت رها مىشدند تا بميرند. اين امر با مشاهده تعداد كم بهيارانى كه باید به تعداد زياد مجروحان رسيدگى كنند، در حقيقت بسيار طبيعى به نظر مىرسيد و به همان اندازه كه منطقى و اجتنابناپذير بود، ناراحتكننده و ظالمانه هم بود.
ادامه دارد...