حسین یاسینی، سرهنگ آزاده دوران دفاع مقدس، در کتاب «میگ و دیگ» میگوید: «یکی از خلبانانی که اهل مشهد بود به اسارت نیروهای عراقی درآمد. عراقیها اصرار داشتند که او مصاحبه کند ولی او تن به مصاحبه نمیداد و برای همین او را شکنجه میکردند. تعدادی از اسرا سراغش رفتند و او را متقاعد کردند که مصاحبه کند اما او باز هم زیر بار مصاحبه نرفت. مسئولان عراقی به او ۲۴ ساعت مهلت دادند که حاضر به مصاحبه بشود و تعدادی سؤال شخصی هم نوشته و به او دادند. روز بعد در حالی که همه اسرا انتظار داشتند او تن به مصاحبه ندهد، در کمال حیرت دیدند که آماده مصاحبه شد. مصاحبهگر عراقی از او پرسید: «اسمت چیه؟» او در جواب اسم و شهرت و تخصص خود را گفت. دوباره مصاحبهگر عراقی پرسید: «برخورد عراقیها با شما چگونه بود؟» او در جواب گفت: «خیلی خوب بود، ورچپه!» مصاحبهگر پرسید: «آیا در اینجا به شما امکانات کافی میدهند؟» خلبان در جواب گفت: «امکانات خیلی عالی است، ورچپه!» هر چه سؤال کردند، او به فصاحت تمام جواب داد و در نهایت در آخر هر جملهاش گفت «ورچپه!» پس از آن به مدت چند روز، مصاحبه او را پخش میکردند. چند روز بعد نگهبانان عراقی به سرش ریختند و به شدت او را کتک زدند. وقتی علت را پرسیدم، یکی از بچههای مشهد گفت: «ورچپه یعنی برعکس!» درواقع خلبان، ترفندی را به کار گرفته بود تا آنها که مصاحبه را میبینند، متوجه شوند همه چیز خلاف آن چیزی است که بعثیها ادعا میکنند.