شماره ۳۱۰۸ | ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
صفحه را ببند
«شهروند» بررسی می‌کند: فصل سوم سریال «زخم کاری» چرا محبوب شده است؟
آدم‌های خون و جنون و انتقام!

  [ شهروند ]  چند هفته‌ای می‌شود که فصل سوم سریال «زخم کاری» به کارگردانی محمدحسین مهدویان- و ماجراهای مهیج مافیابازی و فساد و پولشویی و وسوسه و قتل و آدم‌کُشی و زیرپاکشی- نگاه مخاطبان را دوباره به شبکه نمایش خانگی و پلتفرم‌های عرضه آنلاین محصولات تصویری دوخته است. سریالی که از همان روزهای آغازین فصل اول با الهام گرفتن از فضای داستانی غنی رمان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینی‌زاد و ترکیب آن با نمایشنامه قدرتمندی چون «مکبث» ویلیام شکسپیر، میخ خود را محکم کوبید و طرفداران پروپاقرصی برای خود ردیف کرد، تا جایی که حتی سکون و بی‌تحرکی فصل دوم سریال هم- که البته در فقدان غنای داستانی «بیست زخم کاری» و غیبت شخصیت یکه و یگانه‌ای چون «مالک» با بازی جواد عزتی طبیعی هم بود- خللی در اقبال و استقبال مخاطبان از سریال نتوانست به‌وجود آورد. حالا ولی بعد از آن سکون و رکود حرکتی در فصلی که از یکی دیگر از نمایشنامه‌های معروف شکسپیر- «هملت»- اقتباس شده بود، دوباره شاهد بازگشت «زخم کاری 3» هستیم. با داستانی بر پایه انتقام که یکی از کهن‌ترین الگوهای محبوب داستان‌گویی است که هر گاه دنبال شده رگ خواب مخاطب را به‌دست گرفته است.
فصل سوم «زخم کاری» البته جز مایه داستانی انتقام چیزهای دیگری نیز برای لذت بردن و دنبال کردن دارد. این مطلب دنبال یافتنِ این چیزهاست.

حالا در نخستین قسمت‌های فصل سوم «زخم کاری» می‌توان گفت که فصل جدید این سریال بر دوش کاراکتری قرار گرفته که فقدان- یا کمبود- حضورش در فصل گذشته دلیل اصلی سکون و توقف روند حرکتی داستان عنوان می‌شد. بله؛ صحبت از شخصیت مالک با بازی جواد عزتی است بعد از اینکه تقریبا یک فصل تمام سایه‌نشینی با مرگ فرزندش، میثم، رخ نشان داد، حالا در فصل سوم برای قدرت‌نمایی آمده است. او حالا تنها کسی است که روبه‌روی مسعود طلوعی با بازی کامبیز دیرباز ایستاده که بعد از حذف تقریبا تمامی آدم‌های ریز و درشت هلدینگ، تنها و تنها مالک را مانع خود می‌بیند. این دوئل شخصی- با استفاده از کهن‌الگوی مشترک سینمای وسترن و سینمای نوآر- مایه اصلی جذابیت فصل سوم «زخم کاری» می‌تواند باشد. درواقع «زخم کاری 3» الگوهای هر دوی این ژانرهای محبوب و استخوان‌دار را به‌کار بسته است؛ دو قهرمان زخم‌خوردهِ تنها که چیزی برای از دست دادن ندارند و از آن‌جا که هر دو تقصیر فقدان‌هایی را که تجربه کرده‌اند، بر دوش نفر مقابل می‌دانند، از هیچ کاری برای انتقام رویگردان نیستند. این موتور محرکه شخصیت‌های اصلی فصل سوم «زخم کاری 3» است.

همیشه پای یک زن در میان است
در فصل سوم «زخم کاری» زنان نیز نقش مهمی در پیشبرد داستان دارند. سمیرا با بازی رعنا آزادی‌ور؛ با حضوری که انگار یکی از زنان طغیانگر یکی از فیلم‌نوآرهای کلاسیک است که مستقیم توی «زخم کاری» پرتاب شده؛ نسخه زنانه‌ای از شخصیت مالک است. او زنی است که بعد از اینکه تمام سرمایه‌ مادی و آدم‌های محبوب زندگی‌اش را از دست داده؛ حالا جز انتقام انگیزه‌ای دیگر ندارد و شاید تنهاوتنها گرفتن یقه طلوعی باشد که او را به ادامه زندگی ترغیب و تحریک می‌کند.
سیما هم یک شخصیت به‌شدت به‌روز و مدرن در سینما و سریال‌سازی ایران به شمار می‌آید که البته اعتبارش را هم می‌توان به پای مهدویان، کارگردان نوشت و هم خود الناز ملک که در این نقش به‌شدت بی‌پروا و پر شروشور جلوه می‌کند. این شخصیت که در فصل قبل در نقش همسر شفاعت با بازی مهران غفوریان به‌نظر نمی‌رسید قرار است نقش مهمی در ادامه داستان داشته باشد؛ حالا بعد از مرگ همسر و فرزندخوانده‌هایش؛ در نقش معتمد طلوعی و مالک تبدیل به بخشی از بازی خون و انتقام شده است.
نکته جالب اینکه دیگر زنان سریال هم از همان نخستین فصل تاکنون مایه‌های تبدیل به زنانی مهم و امروزی را داشته‌اند. چه شخصیت منصوره با بازی هانیه توسلی که اتفاقا تنها زنی بود که در پایان فصل اول سریال به مالک زخم و مرگ صوری او را رقم زد؛ چه کیمیا با بازی الهه حصاری که انگار پس و پشت تمام اتفاقات رد و اثری از او دیده می‌شود و چه حیف که بازیگرش از نظر فیزیک و چهره به چنین شخصیتی نمی‌خورد؛ و چه پانته‌آ با بازی مهراوه شریفی‌نیا که او هم با همان معضل الهه حصاری درگیر است. اینها البته نافی این واقعیت نیست که «زخم کاری» به‌طور کامل و به‌خصوص «زخم کاری 3» شماری از بهترین کاراکترهای زن سریال‌های ایرانی را در اختیار دارند.

آدم‌های زخم و انتقام
بازگشت مالک، نوید اتفاقاتی هیجان‌انگیز را می‌دهد که قرار است در بستری ملتهب از نقشه‌های او برای انتقام روی دهند. درواقع کنش‌های او و واکنش‌های بقیه- به‌خصوص شخصیت طلوعی که حالا با بازگشت مالک حس می‌کند آفتاب فرمانروایی‌اش در حال غروب است- قرار است رویدادهای آینده سریال را شکل دهند. این یعنی که به قول سیما، بازی تازه شروع شده است، اما نکته اصلی در مورد فصل سوم «زخم کاری» با اینکه فضای داستان و شخصیت‌های حاضر در آن همه‌وهمه چهره‌های آشنایی هستند که در قسمت‌های پیشین هم دیده بودیم؛ اما انگار تجربه‌های عجیب‌وغریب و دشواری که از سرگذرانده‌اند، آنها را تبدیل به آدم‌هایی دیگر کرده و راز تفاوت‌های آشکار این چند قسمت با دو فصل قبلی در همین آشنایی‌زدایی است. انگار بازگشت مالک به دنیای زندگان، شخصیت دیگری از آنها ساخته است. برای همین هم سمیرا را در قامت زنی می‌بینیم، در تقاطع احساسات متناقضی چون خودکشی، انتقام و تصاحب دوباره مالک. سیما هم با سری تراشیده نشانی از آن زن- مادر فصل قبل ندارد و انگار تنهاوتنها به انتقام می‌اندیشد، مثل سمیرا، مثل مالک، مثل بقیه آدم‌های ریزودرشت قصه و البته مثل طلوعی که می‌خواهد برنده این بازی انتقام‌جویانه باشد. آدم‌هایی همه زخم‌خورده و همه به‌دنبال زخم زدن. لبخند مصمم مالک را بعد از خروج از خانه طلوعی- در پایان قسمت دوم فصل سوم- یادتان است؟ این لبخند همه قصه را تا انتها لو می‌دهد!

مرد خون و جنون
مایه اصلی جذابیت «زخم کاری 3» اما- همانطور که گفته شد- بازگشت مالک است. شخصیتی پر از خون و جنون که در دو فصل گذشته از مردی حریص و بلندپرواز به موجودی رنج‌دیده و در آستانه فروپاشی تبدیل شده؛ و حالا با بازگشت حماسی‌اش جدالی نفسگیر را آغاز کرده که قرار است یا به انتقام و رستگاری منتهی شود یا به شکست و سرشکستگی. مالک فرزندباخته که در سراسر فصل دوم سریال در تنهایی، زخم‌هایش را لیس می‌زد، زخمی و عصبانی بازگشته و به‌دنبال انتقام است که هم می‌تواند مرهمی بر زخم‌های عمیقش باشد و هم دام‌چاله‌ای که او را به مغاکی تاریک‌تر پرتاب کند. این همان الگوی همیشگی انتقام است که همواره در آثار سینمایی و نمایشی انرژی لازم برای هر اثری را فراهم آورده و حالا در «زخم کاری 3» هم موتور محرک درام محسوب می‌شود. البته به شرطی که محمدحسین مهدویان که تاکنون در این سریال با ظرافت داستان جذابش را به روایت نشسته؛ در قسمت‌های باقی‌مانده سریالش هوس نکرده باشد هوای همه را داشته باشد و برای دلخوشی و خوشایند این و آن شخصیت‌ها و ماجراهایش را پس‌وپیش کند. یکی از این دام‌هایی که سر راه مهدویان- و مالک- قرار دارد، همراهی و همکاری مالک با نیروهای امنیتی برای زمین زدن طلوعی است. اتفاقی که شاید منطق روایی درستی داشته باشد و به‌اصطلاح از مردی مثل مالک برآید؛ ولی تضاد ذاتی و ماهوی با الگوهای سینمای نوآر دارد که سینمای قهرمانان تک‌روی ناامید است که می‌خواهند بار خود را برده و هدف‌شان را در اوج ناامیدی پی بگیرند. بگذریم.


تعداد بازدید :  46