کتاب «پوتین قرمزها» نوشته فاطمه بهبودی به همت انتشارات «سوره مهر» منتشر شده است.
این کتاب خاطراتی از مرتضی بشیری، بازجو و مدیرمسئول جنگ روانی قرارگاه خاتمالانبیاست که بخشی از جلسات بازجویی از افسران عراقی در ایران را شرح میدهد. داستان در قالب اولشخص و از زبان بشیری روایت میشود. او در این کتاب، نحوه فعالیت خود در ستاد جنگ روانی و نیز مراحل بازجویی از اسرای عراقی در ایران را تشریح میکند. در ادامه قسمتی از خاطرات او را در ادامه میخوانیم.
در چهره او مسیح را میبینم...
ماهر عبدالرشید از دور داد زد: «روی اسیر دست بلند نکنید!» استوار دست نگه داشت. ماهر عتاب کرد: «چرا اسیر را میزنید؟» استوار گفت: «به خمینی فحش نمیدهد!» ماهر غرید: «خُب، از آنطرف آمده، معلوم است فحش نمیدهد!» گفت: «آخر این ارمنی است، مسلمان که نیست!»
ماهر به مترجم منافقی که آنجا بود، گفت: «به او بگو دوتا فحش بده و خودت را خلاص کن.» سرباز ارمنی گفت: «من به خدا فحش نمیدهم!» ماهر با صدای بلند خندید و گفت: «نمیدانستم خمینی ادعای خدایی کرده!» سرباز ارمنی گفت: «او ادعای خدایی نکرده اما من هروقت به چهره این مرد نگاه میکنم، حضرت مسیح(ع) را به یاد میآورم.
ناسزا گفتن به او ناسزا گفتن به مسیح است. ناسزا گفتن به مسیح، ناسزا گفتن به خداست و جسارت به خدا، شرط بندگی نیست!» ماهر سر را به طرف صورتِ زخمی اسیر چرخاند و چشمهایش آبستن اشک شد. ماهر از جمع جدا شد و زیر لب گفت: «محمدرضا! ما داریم با کی میجنگیم؟!»