شماره ۳۰۸۳ | ۱۴۰۳ دوشنبه ۷ خرداد
صفحه را ببند
خاطرات الرجال

ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور می‌کنیم.
درباره ارنست پرون (6)
محمدرضا ذاتاً زن‌های گستاخ و حراف را دوست داشت و فوزیه محجوب او را راضی نمی‌کرد. زندگی فوزیه به این نحو در دربار ادامه یافت تا این‌که سیاست انگلیسی‌ها عوض شد و جدایی محمدرضا از فوزیه در دستور کارشان قرار گرفت. چرا؟ دلیل را نمی‌دانم ولی می‌توانم حدس بزنم که شاید در آن روزها به دلیل فساد ملک فاروق (پادشاه مصر و برادر فوزیه)، انگلیسی‌ها طرح برکناری او را آماده می‌کردند و می‌خواستند که با جدایی محمدرضا از فوزیه مسائل دو کشور از هم جدا شود. به هر حال در ماجرای جدایی فوزیه، ارنست پرون نقش اصلی را داشت. در این سال‌ها محمدرضا معشوقه‌ای پیدا کرده بود به نام خانوادگی دیوسالار. چگونه و به وسیله که؟ اطلاع ندارم، ولی احتمال می‌دهم که مستقیماً به وسیله مادر دختر که عریضه‌ای برای تقدیم حضوری به محمدرضا داشته این رابطه آغاز شده بود. این دختر بسیار زیبا و لوند بود و شعر هم می‌گفت و کاملاً زن مطلوب محمدرضا بود... اولین بار که از ماجرا مطلع شدم توسط پرون بود. روزی پرون گفت: «هیچ می‌دانی که محمدرضا مدت‌هاست با دختری به نام دیوسالار رابطه عاشقانه دارد!؟» گفتم: «نه، هیچ اطلاعی ندارم. واسطه که بوده؟»
پرون نیز نمی‌دانست. او گفت: «من تحمل این وضع را ندارم که محمدرضا با داشتن چنین زن عفیفه‌ای (فوزیه) این رفتار را داشته باشد! او باید توبه کند و دنبال زن نرود و یا من ترتیبی می‌دهم که فوزیه از او جدا شود!» خلاصه، پرون به فوزیه اطلاع داد که «شوهرت رفیقه گرفته و به شما خیانت می‌کند و برای این‌که ادعای من ثابت شود باید شخصاً بیایید و ماجرا را ببینید!» این نقشه را پرون کاملاً از من مخفی کرد در حالی که به من بسیار نزدیک بود و کوچکترین مسائل را با من طرح می‌کرد... پرون اطلاعات دقیقی داشت و مطلع بود که محمدرضا چه روزهایی به خانه دختر می‌رود و آدرس منزل دختر کجاست... پرون دوستی داشت به نام رفعتیان که سرهنگ ارتش بود. او زمانی که می‌دانست محمدرضا نزد دیوسالار است فوزیه را با اتومبیل برداشت و به جای راننده، رفعتیان را سوار کرد و مقابل خانه دیوسالار رفت. سپس به رفعتیان دستور داد با اسلحه کمری یک تیر از پنجره به درون اتاق خواب شلیک کند. تیر به سقف اصابت کرد. مدتی بعد، دختر که نگران شده بود جلوی پنجره آمد تا مطمئن شود کسی در خیابان نیست. پرون، فوزیه و رفعتیان در تاریکی منتظر ماندند و مدتی بعد محمدرضا با احتیاط از ساختمان خارج و سوار اتومبیل شد و در حالی که خودش رانندگی می‌کرد رفت. فوزیه همه این صحنه‌ها را دید.

 


تعداد بازدید :  68