ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
درباره ارنست پرون (3)
پرون حتی گاه در حضور من نیز با محمدرضا با چنین لحنی صحبت میکرد و اگر او موردی را نمیپذیرفت، میگفت: «باید بکنی، وگرنه نتایج آن را خواهی دید!» محمدرضا برای این که از شر پرون خلاص شود و یا برای این که توهین بیشتری نشنود میپذیرفت و به رغم این توهینها، همواره در مقابل پرون حالت تسلیم داشت. تسلط پرون بر محمدرضا قدرت او نبود، بلکه ضعف مهم محمدرضا بود که در تمام طول سلطنتش وجود داشت و من این روحیه را کاملاً میشناختم. توقعات شخصی پرون از محمدرضا برخلاف من بود که هیچ چیز نمیخواستم. پرون برای دوستان ایرانیاش پست میگرفت و برای دشمنانش ترک پست. دامنه دستورات پرون همه عرصهها را فرا میگرفت. اشخاص مهمی که در مراجع قضایی تحت تعقیب بودند (در رده وکیل و وزیر و امثالهم) گاه پرون خواستار راکد شدن و توقف پروندههایشان میشد. در انتصابات مداخله جدی داشت و کار به جایی کشیده بود که دیگر برای عزل یا نصب یک مدیرکل به محمدرضا احتیاج نداشت و راساً انجام میداد و تنها برای انتصاب وزراء و یا تحمیل نمایندگان مجلس به محمدرضا مراجعه میکرد و تحقیقاً همه نظراتش برآورده میشد. دوستی یا دشمنی پرون با اشخاص همیشه در حد اعلای درجه قرار داشت و اعتدالی در کار او نبود.
پرون در میان خانوادههای درباری موقعیت عجیبی کسب کرده بود. رفت و آمدهای او همه با «هزارفامیل» بود، مانند فرمانفرمائیانها، قوامالملک شیرازی و غیره. او گاه به من میگفت «دیشب منزل فلانی بودم، مشکلاتی داشت و دستور دادم مقداری از گرفتاریهایش حل شود!» مقامات مملکتی به موقعیت پرون پی برده بودند و حتی اگر برای یک وزیر مشکلی پیش میآمد به پرون مراجعه میکرد. رفتار پرون با مقامات بسیار زننده بود. او که با محمدرضا با تحکم صحبت میکرد، مشخص بود که با مقاماتی که از نظر رده خیلی پایینتر بودند، چگونه برخورد میکرد. میگفت: «دستور میدهم چنین شود!» و چنین نیز میشد. اکثر این کارها را پرون برای ارضاء خود میکرد و نه اجرای دستورات سفارت. دوستان پیرامون محمدرضا را نیز پرون تعیین میکرد. در آغاز در رأس دوستان دائمی محمدرضا، ابتدا من بودم و پس از من پرون. در زمان فوزیه سر میز غذا معمولاً محمدرضا و فوزیه و من و پرون مینشستیم و پرون شدیداً از من حرفشنوی داشت (یا چنین وانمود میکرد). ولی به تدریج، پرون دو نفر دیگر را وارد زندگی محمدرضا کرد که یکی تقی امامی (از خویشاوندان سیدحسن امامی، امام جمعه تهران) و دیگر فتحالله امیرعلایی بود که بعداً رئیس هتلهای بنیاد پهلوی شد.