پدرام ابراهیمی طنزنویس
[email protected]
عدهای از روانشناسان عقیده دارند که مشاوره قبل از ازدواج یکی از علل کاهش آمار ازدواج است (!) که البته این، موضوع بحث ما نیست و از متخصصین گرامی خواهشمندیم بروند دم در خانه خودشان بازی کنند. برگردیم به موضوع اصلی؛ جمله معروف «انسان قربانی کودکی خویش است» را شنیدهاید؟ آیا میدانستید رفتار و افعالی که تا آخر عمر از انسان سر میزند، ریشه در کودکی او دارد؟ برای اینکه بیشتر بدانید با جستوجو در سایتهای بیوگرافی و کتابهای مربوطه، راز و رمز رفتار بعضی از سیاستمداران را رمزگشایی کردیم که در زیر میخوانید.
وینستون چرچیل: والدین او بازیهای فکری متنوعی برایش ترتیب میدادند ولی مشکل اینجا بود که مثلا وقتی او در بازی «چی جابهجا شده؟» اتاق را ترک میکرد تا آنها وسیلهای را جابهجا کنند، به چیزی دست نمیزدند و او 2ساعت میرفت سر کار. یا وقتی با او گل یا پوچ بازی میکردند، هر دو دستشان خالی بود. معروف است هر کس به در خانه آقای چرچیل میآمده او وینستون را مجبور میکرده بگوید «بابام خونه نیست»
لوران فابیوس: پدر او میگوید: «لوران وقتی بچه بود آدمِ نخود هر آش و انقلت بیار و خود چیپسکن و خبرچین و دهن لق و خودفروخته و فریبخورده لابیهای صهیونیستی نبود، نمیدونم تو تربیتش چی کم گذاشتم که اینطوری شد؟!»
بانکیمون: بنا بر گزارش شاهدان فسیل عینی در محله «ناگویا وازکتومی»، او در 3سالگی چشم باز کرد ولی بعدا فهمیدند که از اول چشمش باز بوده ولی نشان نمیداده. در عنفوان کودکی مادرش برای خرید برنج و ترب از خانه بیرون رفت و مراجعت ننمود. مادر، سالها دور از خانه بود و «بان» همیشه چشم به راه و منتظر. (تازه آن افقهای دور را نمیتوانسته ببیند چون بالا و پایین تصویر 16.9 چشمش، سیاه بوده) سرانجام مادر گمگشته باز آمد به کیوتو و از آن به بعد هر وقت مادر میخواسته از خانه خارج شود، بان و قلب کوچکش لحظات را در نگرانی سپری میکردند.ای جان.
سیلویو برلوسکونی: چیز قابل ذکری (قابل چاپی) از کودکی ایشان در دسترس نیست فقط میدانیم برخلاف ریشسفیدان و معتمدین محل، دختران در و همسایه توجهی به او نداشتند و هرچه سیلویو سعی میکرد با تکچرخ زدن و لیزر انداختن خود را در چشم آنان جا کند، عرض خود میبرد و مایه تفریح آنان فراهم میساخت.
کیم جونگ اون: در کودکی زمامدار کرهشمالی شد.
اشرف غنی و عبدا... عبدا...: منقول است وقت صرف غذا، وقتی این دو به رسم کودکی، بدقلقی و چموشبازی درمیآوردند، پرستارشان از شیوه «اشرف؟ ببین قاشق الآن میره تو دهن عبدا... قام قام قام قام قام قام» و «عبدا...؟ الآن هواپیما میره تو دهن اشرف...هاااااااااااااااااااااااام» استفاده میکرده و معمولا نتیجه میگرفته.
کاترین اشتون: مادر کاترین برای خودش مردی بوده و عقیده داشته: «هر چی که بچه گفت میخوام، زرتی نذارید کف دستش. بذارید قدر داشتههاشو بدونه» او مهر و محبت خود را به صورت تأخیری و قطرهچکانی نثار فرزندانش میکرد و عقیده داشت نگاه انسان به تصمیمات زندگی باید مثل نگاه انسان به سیرترشی باشد نه نگاه مورچهخوار به سوراخ فوری. ضمناً گفته میشود [اتفاقاً] کاترین در کودکی خیلی هم زیبا و مقبول بوده.
فرانسوا اولاند: والدین بیمسئولیتش او را در خانه با سریالهای ترکیهای تنها میگذاشتند و میرفتند لاغانته.
ولادیمیر پوتین: پدر او آتش سیگارش را با پوست نحیف ولادیمیر خاموش میکرد و در زمستانهای روسیه که گونههای بچه سرخ از سرما بود، چنان با سگک کمربند میزده توی صورتش که وا داعشا! وقتی هم که دوستش سرگئی [لاوروف] میخواسته با انواع و اقسام نقشهها جلوی این تنبیه را بگیرد، پدر سرگئی طرحهای او را وتو میکرده.
محمود احمدینژاد: فقط این نوار بیکیفیت صوتی را پیدا کردیم: «محموووود؟ محموووود؟ کجا رفتی باز؟ بچه بیا پایین... »