[شهروند] از تشکیل حکومت توسط «طالبان» و تشکیل دوباره امارت اسلامی افغانستان حدود سه سال میگذرد و این کشور به رغم پایان ظاهری جنگ داخلی - که گروه طالبان خود تا قبل از تکیه زدن بر اریکه قدرت مسئول آن بود - هنوز آن ثبات لازم که یک کشور صاحب دولت باید از آن برخوردار باشد را کسب نکرده است. بازگشت طالبان به کابل، 20 سال پس از اشغال افغانستان توسط ارتش متجاوز آمریکا را شاید بتوان هشتمین نقطه عطف زندگی افغانها ظرف نیم قرن اخیر قلمداد کرد. نقطه عطف نخست بیگفتوگو سقوط رژیم پادشاهی است و تشکیل حکومت جمهوری در این کشور. حال اگر نقطه عطف دوم را انقلاب کمونیستی ثور در نظر بگیریم و نقطه عطف سوم را اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، نقطه عطف چهارم خروج ارتش سرخ از افغانستان خواهد بود و نقطه عطف پنجم سقوط دولت کمونیستی نجیبالله و تشکیل دولت مجاهدان. بر سر کار آمدن گروه طالبان حتما میتواند نقطه عطف ششم باشد و اشغال افغانستان توسط آمریکا راهی جز نشستن در جایگاه نقطه عطف هفتم ندارد. اما نقطه عطف هشتم بیشک در بازگشت مجدد طالبان به قدرت تعریف میشود که آخر و عاقبت آن هنوز پیدا نیست.
خانمانبراندازترین نقطهعطف افغانستان
از نقطه عطفهای سیاسی که مردم افغانستان ظرف نیم قرن اخیر با آن دست به گریبان بودند گفتیم. اما شاید تاثیرگذارترین اتفاقی که سرنوشت اهالی این خطه را رقم زد و برای سالها زندگی آنان را تحت تاثیر خود قرار داد، همانا نقطه عطف دوم یعنی انقلاب یا در واقع کودتای کمونیستی هفتم ثور، معروف به «انقلاب ثور» باشد. انقلابی که طی آن اعضای حزب دموکراتیک خلق یا به عبارت بهتر «حزب کمونیست افغانستان»، با اجرای یک کودتای نظامی خونین دولت محمد داوودخان را ساقط کرده و در این کشور مسلمان، حکومت کمونیستی برپا کردند. محمد داوودخان خود 5 سال قبل با کودتایی بدون خونریزی محمدظاهر شاه، آخرین شاه افغانستان را از قدرت خلع و به عنوان نخستین رئیسجمهوری این کشور ساکن ارگ حکومتی شده بود. اما کودتاچیان کمونیست آنگونه که او با پسرعمویش ظاهرشاه تا کرد، رفتار نکردند و نه فقط خودش که خانوادهاش را نیز به قتل رساندند و همگی را در مکانی نامعلوم دفن کردند.
حمله شوروی و سیاست سیطره مستقیم
46 سال پیش در چنین روزی، برابر 27 آوریل ١٩٧٨ میلادی در پی وقوع «انقلاب ثور» در افغانستان، نورمحمد ترهکی بهعنوان رئیسجمهوری کمونیست این کشور کار خود را آغاز کرد. اما قدرت به رئیسجمهوری تازه از راه رسیده نیز وفا نکرد و او خیلی زود توسط همقطار و رقیب خود حفیظالله امین به قتل رسید. به قدرت رسیدن امین امید مردم افغانستان را از حاکمان جدید کشور بیش از پیش ناامید کرد و از همین نقطه بود که خیزش مجاهدان برای مقابله با غاصبان کلید خورد. اتحاد جماهیر شوروی که روی سرسپردگی دولت کمونیست افغانستان حسابی ویژه باز کرده بود، پس از این وقایع مطمئن شد که با حفیظالله امین نمیتواند به آنچه که میخواهد برسد. مسکو حدود دو ماه بعد با حمله نظامی به افغانستان، ساقط کردن امین و بر سر کار آوردن دولت ببرک کارمل، سیاست حمایت از حکومت دستنشانده را کنار گذاشت و سیطره مستقیم بر این کشور را انتخاب کرد.