دوم اسفند روز زبان مادری است. زبان يكي از مهمترين و پيچيدهترين ويژگيهاي جوامع انساني است. از سوي ديگر با شكلگيري دولتهاي مدرن، وجود يك زبان رسمي بيش از پيش اهميت يافت، و به شیوه ارتباطی و مکاتباتی رسمی تبدیل شد. هرچند در برخي از كشورها به دلايل متعدد ممكن است مكاتبات اداري با بيش از يك زبان رسميت داشته باشد. ولي هنگامي كه پديده دولت ـ ملت شكل گرفت، زبان ابعاد سياسي و حتي امنيتي نيز پيدا كرد؛ و تبديل به يك عنصر هويتي و فرهنگی شد. به ويژه آنكه فقط از طريق زبان و خط است كه هر جامعهاي با گذشته خود پيوند فرهنگي پيدا ميكند. از سوي ديگر، كوچك شدن جهان و افزايش ارتباطات نياز انسانها را به يادگيري زبانهاي ديگر بيشتر و بيشتر كرده است و كساني كه فقط با يك زبان آشنا هستند، احساس ضعف و كمبود ميكنند. حتي كساني كه زبان انگليسي زبان اصلي و مادري آنان است نيز ميكوشند به يك زبان ديگر آشنا و مسلط شوند. هر زبان امکان و توانایی و دريچهاي به دنيايي جديد و تاريخي ديگر است. در كنار اينها بحث آموزش از طريق زبان مادري نيز مطرح است. اينكه آيا كودكان ميتوانند آموزش ابتدايي را از طريقي غير از زبان مادري فرا گيرند؟ حتماً فرا خواهند گرفت، ولي درخصوص كيفيت آن بحث است. آيا موجب بيعلاقگي يا ضعف در پيشرفت تحصيلي نخواهد شد، و از همه مهمتر اينكه اين كار را بايد از طريق انتخاب خود و خانواده انجام دهند يا به واسطه يك الزام بيروني؟ متأسفانه پس از گذشت نزديك به چهار دهه، هنوز بحث زبان مادري در ايران حل نشده است.
ايراني كه حداقل نيمي از مردم آن از كودكي با زبانی ديگر غير از فارسي آغاز به سخن ميكنند، ولي به علت برداشتهاي نادرست كه موجب واكنشهاي نادرستي هم شده است، گمان عدهاي بر اين است كه آموزش زبانهاي غيرفارسي مشكلات خاص امنيتي يا سياسي در پي خواهد داشت، در حالي كه به يقين ميتوان گفت عكس اين مسأله صادق است. اگر به صد سال پيش برگرديم افراد اندكي از اقوام ديگري بودند كه ميتوانستند زبان فارسي را بنويسند و بخوانند يا حتي به آن سخن بگويند. چه در آذربايجان و چه در كردستان و چه در خوزستان و چه در بلوچستان يا تركمنصحرا و يا حتي در مناطقي كه زبانها و یا گویشهاي كمتر شناختهشدهاي وجود داشت، مثل لارستان، و جنوب، يا گيلان و مازندران، اكثر افراد با زبان فارسي آشنايي زيادي نداشتند، اگرچه فرهنگ ايراني به شيوههاي ديگري رواج داشت، و نيز زبان فارسي همچنان مطلوبيت خاص خود را داشت، ازجمله در ميان آذريها اين مسأله روشنتر است. هنوز هم نويسندگان و شاعران برجسته آن ديار به هر دو زبان و در اوج فصاحت نوشتهاند يا شعر گفتهاند. شهريار يك نمونه آن است. ولي از ابتداي قرن بیستم برخي نيروهاي سياسي وابسته به خارج سعي كردند كه هويتهاي جداييخواهانه خود را در پشت زبان پنهان كنند و رنگ و لعاب نژادي و ملي بدهند. به همين دليل تندترين واكنش را از ميان همزبانان خودشان شاهد بودند ولي اين رفتار آنان موجب شد كه عدهاي از افراد گمان كنند تقويت زبانهاي ديگر عاملي خواهد بود براي تضعيف وحدت ملي و اين نگرش نادرست، دقيقاً واكنشي بود نسبت به آن اقدام و انگيزه نادرست از سوی تجزیهطلبان وابسته به خارج. خوشبختانه پس از انقلاب موضوع در اصل 15 قانون اساسي به صراحت قيد شد که: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است». و اميدواريم كه براساس همين اصل حقوق همه مردم و با هر زباني كه هستند به رسميت شناخته شود و اتفاقاً اگر آزادي انتخاب براي همه برقرار باشد، هركس سعي ميكند به زبانهاي بيشتري مسلط شود. اگر ميخواهيم در جهان پيشرفت كنيم، به ناچار بايد با زبان انگليسي آشنا شويم حتي هزينههاي زيادي مردم ميكنند تا به اين آشنايي دست يابند. هركس هم كه ميخواهد در ايران چنين موفقيتي پيدا كند، بهطور طبیعی خودش زبان فارسي را به هر نحو ممكن و به بهترين شكل خواهد آموخت. ضمن اينكه اين فقط بُعدِ كاركردي آن است درحالیکه مردم به تاريخ و گذشته خود پيوند دارند براي ارتباط با آن زبان فارسي را ميآموزند. به علاوه زبان فارسي مختص ايران نيست. خوشبختانه افغانستان و تاجيكستان و تا حدي در پاكستان هم رواج دارد. بنابراين تنزل دادن آن به مفهومي ملي ظلم به زبان فارسي نيز هست.