امام خمینی (ره)، عید نوروز و دروغهای تکراری
یکی از شیطنتهای مکرر شبکههای معاند و ضدانقلاب اتهام تصمیم امام خمینی (ره) و نظام نوپای اسلامی برای حذف نوروز از تقویم و زندگی ایرانیان در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی است. دروغی آشکار که برای رد آن فقط کافی است به پیامهای نوروزی ایشان پس از انقلاب و خاطرات نزدیکان، همرزمان و دوستانشان از نوروزهای مختلف (پیش و بعد از پیروزی انقلاب) توجه کنیم.
عیدی امام به هیات دولت در نخستین نوروز انقلاب
«من در جریان تدارک رفراندوم در روزهای آخر اسفند مرتب به قم رفت و آمد میکردم. در روز اول عید سال 58 در بیت امام در قم بودم که هیأت دولت خدمت ایشان رسیدند. یادم است یک کیسه پلاستیکی کنار امام بود که در آن سکههای کوچک یک ریالی بود. مهندس بازرگان خطاب به امام گفتند یک عیدی در شأن انقلاب به ما بدهید. امام به هر کدام از وزرا از این سکهها دادند. من گفتم جداگانه خدمتتان میرسم، این فایده ندارد. وقتی همه رفتند و امام هم رفتند داخل، به آقای صانعی گفتم ببینید اگر آقا اجازه میدهند بروم خدمتشان. ایشان از سر لطف گفت شما از ما به امام نزدیکتر هستید ما باید از طریق شما اجازه بگیریم. رفتم نزد امام، داشتند بین دو اتاق قدم میزدند. سلام کردم و با حالت خنده و تبسم پر از مهر و عطوفت گفتند: «هان چیه؟» گفتم: «عیدی میخوام.» کیسه را برداشتند. گفتم:«نه، اگر همهاش را هم بدهید فایدهای ندارد.» ایشان 5-6 تا از همان سکهها دادند و یک شوخی هم کردند و گفتند: «تو باید از پدرت برای ما عیدی بگیری.» (بخشی از کتاب خاطرات سیاسی - اجتماعی دکتر صادق طباطبایی)
حال متفاوت امام در نوروز نسبت به روزهای دیگر
«ما روز نوروز به اتاق حضرت امام وارد شدیم. امام حدود ساعت 9 صبح، با نشاطتر از روزهای قبل و متبسم و با قبای نو وارد شدند. ایشان به افراد حاضر که در مجموع با دکترها پنج نفر بودیم، چند بار مبارک باشد گفتند. سپس خودشان سراغ سکههای یک ریالی را گرفتند و کف دست همه قرار دادند. افراد حاضر نیز بعد از دستبوسی، هر کدام چند عدد برداشتند. مشابه این برنامه در نوروز سالهای دیگر نیز تکرار میشد.» (بخشی از کتاب خاطرات و یادداشتهای حجتالاسلام و المسلمین محمدحسن رحیمیان- از اعضاى دفتر امام)
نوروز عجیب آقاروحالله و برادران او در نوجوانی
«تقریباً در تمام دنیا رسم حکم مىکند که اول کوچکترها به دیدار بزرگترها بروند. ولى در عید نوروز همه اقوام به خانه هم سر مىزنند. البته تلاش مىشود اول کوچکترها به خانه بزرگترها و سپس بزرگترها به خانه کوچکترها بروند، ولى اگر ممکن نشد، تقدم و تأخر بازدیدها را کسى به دل نمىگیرد. آقاروحالله که کوچکترین عضو خانواده بود، لباس پوشید تا به دیدار همسایگان و اقوام و دوستان برود. آقامرتضى و آقانورالدین تنهایش نگذاشتند. وقتى به در حیاط نزدیک مىشدند، اولین مهمان که معلم مکتبش بود کوبه را کوفت. لحظاتى بعد دومین و سومین و چهارمین میهمان نیز آمد. روز اول میسر نشد که از خانه خارج شوند. روز دوم و سوم نیز همینطور. براى چهارمین روز قرار شد دو نفر در خانه بمانند و یک نفر به دیدار اقوام برود. آقاروحالله و آقانورالدین در خانه ماندند. آن روز کسى نیامد. فردا آقاروحالله و آقامرتضى ماندند. باز هم کسى نیامد. روز سوم آقامرتضى و آقانورالدین ماندند. باز هم کسى نیامد. روز چهارم هر سه ماندند. تا غروب آنقدر مهمان آمد که هر سه برادر از عهده پذیرایى برنمىآمدند. بر سر سفره شام به دنبال علت این ماجراى نسبتاً تعجبانگیز، سه برادر بحثهاى پراکنده زیادى کردند تا خروس بال برهم زد و آواز سحر سر داد. وقت نماز شب گذشته بود. نماز صبح را به امامت آقامرتضى خواندند و بعد نماز شب را به تنهایى قضا کردند و بىآنکه بحثها نتیجهاى داده باشد لباسهاى رو را درآوردند و هر سه ردیف در کنار هم به خواب رفتند.» (بخشی از کتاب از کتاب خمینی روحالله)
عیدی 1000 تومانی امام به بچهها در سال 1368
«منزل امام در نوروز سال 1368 خیلی شلوغ بود، من و پسر داییام یاسر و برادرم محمدتقی در خانه داییام (مرحوم یادگار امام) داشتیم بازی میکردیم و منتظر بیرون آمدن امام بودیم. یک دفعه حسنآقا از در وارد شد و گفت: «عیدی گرفتید؟» گفتیم: «نه.» گفت: «سریع بروید که آقا شما سه تا را صدا کرده.» ما با سرعت به آنجا رفتیم. عیدی امام به ما در سالهای 65 تا 67 سیصد تومان بود، ولی سال 68 به ما هزار تومان عیدی دادند. امام همیشه وقتی میخواستند عیدی بدهند هیچ وقت نمیگفتند «بگیر»، میگفتند «بیا جلو». ما را یکی یکی در بغلشان مینشاندند و بعد عیدی میدادند و یک دستی روی سر ما میکشیدند و بعد میرفتیم.» (بخشی از کتاب پدر مهربان - خاطرات حجتالاسلام و المسلمین مرتضی اشراقی نوه حضرت امام)