[ شهروند] شهید عباس دوران در سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز به دنیا آمد. او سرهنگ جنگنده اف-۴ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در ماههای آغازین جنگ ایران و عراق، نقش مهمی در بمباران اهداف دشمن داشت. شهید دوران در مدت 2سال اول جنگ، بیش از ۱۲۰ عملیات و پرواز برونمرزی موفق انجام داد که برگی زرین در کارنامه خلبانی او به شمار میرود. او در 30تیرماه سال 1361، در حمله به بغداد، به شهادت رسید. ماجرای شهادت او هم رشادتی توصیفناپذیر است. جریان برمیگردد به برگزاری اجلاس سران برخی کشورها به میزبانی صدام در بغداد. صدام درواقع میخواست شرایط را عادی جلوه بدهد. او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود: «هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای بر هم زدن اجلاس را ندارد.» شهید عباس دوران در تعداد پروازهای جنگی رکورد داشت و رشادتهای فراوانی از خود نشان داده بود. همزمان ایران تشکیل اجلاس سران را در بغداد، خروج از بیطرفی کشورهای عضو پیمان عدمتعهد میدانست و با برگزاری این اجلاس در عراق مخالفت میکرد. با بیتوجهی مسئولان برگزارکننده اجلاس، جمهوری اسلامی بهدلیل وجود جنگ بین دو کشور، بغداد را محیط ناامنی برای برگزاری این نشست اعلام کرد. متقابلاً عراق اعلام کرد که سلامت سران و شرکتکنندگان در این کنفرانس را تضمین کرده و هیچ جنگنده ایرانی قادر به عبور از حلقه پدافند هوایی عراق نیست، اما در سحرگاه روز ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۶۱، شهید دوران به همراه جنگندهای دیگر، به قصد ضربه زدن به شبکه دفاعی و امنیتی نفوذناپذیر مورد ادعای صدام، با ارادهای پولادین به پالایشگاه الدوره بغداد یورش بردند و آنجا را بمباران کردند. پس از نمایش قدرت و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن واقع شد و شهید دوران اگرچه اجازه ترک هواپیما را به همرزم خلبانش، ستوانیکم منصور کاظمیان در عقب کابین داد، اما خود بهرغم اینکه میتوانست با استفاده از چتر نجات، سالم فرود آید، صاعقهوار خود و هواپیمایش را بر متجاوزان کوبید و بدینترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها به ریاست صدام در بغداد شد. سرانجام پس از سالها انتظار، در تیرماه ۱۳۸۱، بقایای پیکر مطهر شهید خلبان عباس دوران به میهنمان بازگردانده و در مراسمی باشکوه به خاک سپرده شد. آنچه در ادامه میخوانید بخشهایی است از زندگی این شهید رشید و شجاع که از سایت جامع فرهنگی- مذهبی شهید آوینی انتخاب کردهایم.
قباله زمین را پاره میکنم!
روایت سایت شهید آوینی
در یکی از روزهای بهار سال 1360مسئولان شهر شیراز تصمیم میگیرند بهخاطر رشادتها و دلاوریهای عباس دوران، یکی از خیابانهای شهر شیراز را به نام او کنند. به همین دلیل از دوران دعوت میشود تا در مراسم شرکت کند. او نیز قبول کرده و به مراسم میرود. همزمان البته عوامل دشمن قصد ترورش را داشتند اما این ترور در نطفه خفه میشود و عباس دوران میتواند در مراسم حضور یابد. نکته قابل تأمل اما دستنوشتههای عباس دوران از بعد از مراسم است که در هشتم تیر 1360نوشته: «دلم نمیخواهد از سختیها با همسرم حرفی بزنم. دلم میخواهد وقتی خانه میروم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بیحوصله و خوابآلود تا دل همسرم هم شاد شود، اما چه کنم؟ نسبت به همهچیز حساسیت پیدا کردهام. معدهام درد میکند. دکتر میگوید فقط ضعف اعصاب است. چطور میتوانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشمهای همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط بهخاطر دل همسرم گرفتم و بهخاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوباند پشت تریبون رفتم، ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر میکنند ما پرواز میکنیم و میجنگیم تا شجاعتهای ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟»
به بچه هشتماههاش نگاه نکرد و رفت...
روایت امیر سرتیپ خلبان حسین چیتفروش
در سحرگاه روز عید فطر و در آستانه پرواز بهسوی بغداد وقتی بچه هشت ماههاش گریه میکند، صورتش را از او برمیگرداند تا تردیدی در دلش ایجاد نشود. در همان واپسین لحظات خداحافظی با همسرش اتفاقات ناگهانی رخ میدهد که عباس میکوشد تردید و دودلی درون خود ایجاد نکند. اینها نمونهای است که ما میتوانیم بگوییم عباس راه الهی پیمود... واقعا عباس یکشبه ره صدساله پیمود.
تا آن زمان اشک عباس را ندیده بودم!
روایت سرتیپ دوم خلبان اکبر توانگران
وقتی شهید علیرضا یاسینی و شهید عباس دوران به همدان منتقل شدند، با یکی دو ماه اختلاف من هم به همدان منتقل شدم. دوباره در پایگاه همدان پیش هم بودیم. من در آنجا فرمانده گردان بودم و عباس در عملیات بود. یاسینی هم معاون عملیات پایگاه بود. مدیر عملیات، عباس بود. من فرمانده گردان بودم. نهایتا پروازها را باید من برنامهریزی میکردم و به عباس اجازه نمیدادم پرواز کند. تا آن موقع اگر اشتباه نکنم 104پرواز کرده بود. عباس گفت: «اکبر اجازه بده پرواز کنم.» گفتم: «من راست و پوستکنده به تو میگویم که تو پروازت را کردهای. بچهها حالاحالا باید بدوند تا به تو برسند...» میان بچهها کسانی بودند که میفهمیدند روزشان است.. عباس هم میدانست که روزش هست یا نیست... من تا آن روز اشک عباس را ندیده بودم. تا جاری شدن اشک او را دیدم دستانم را بالا آوردم و گفتم: «باشد اجازه میدهم و اجازه دادم.» باز تا پیش از آخرین پروازی که نهایتا به شهادتش انجامید، پرواز کرد. با آن آخرین پرواز کاری کرد و زد به ساختمان اجلاس جنبش عدمتعهد که دنیا را متحیر کرد.
من او را زنده میخواهم!
روایت خبرگزاری دفاعمقدس
عباس دوران در طول 22ماه حضور در جنگ 120پرواز عملیاتی داشتند. آنها که با مباحث خلبانی جنگنده آشنا هستند، میدانند که چنین رکوردی قابل ستایش است. درواقع کمتر خلبانی یافت میشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید چراکه این تعداد عملیات در آن زمان نوعی رکورد در نیروی هوایی محسوب میشد. در بین نیروهای دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقیها گرفته بود که صدام دستور داده بود هرطور شده او را اسیر کنند. دوران اما در مقابل چنین جملهای به بسیاری از دوستانش گفته بود: «اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمیکنم و با آن به قلب دشمن حملهور میشوم.» همین ماجرا نیز اتفاق افتاد و او همراه هواپیما به قلب بغداد کوبید و به شهادت رسید.
پشت میز نشین نیستم
روایت سایت شهید آوینی
وقتی قرار شد به پاس کاردانیها و جانفشانیهای مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یابد و در ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند، همسرش فوقالعاده خوشحال شد و او را تشویق کرد تا هرچه زودتر برای انتقال اقدام کند، اما او در دفتر یادداشتش در همان تاریخ جملاتی نوشته که نشان میدهد قهرمانی چطور شایسته چنین شخصیتی بود: «باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من، مثلِ مردن است.»
پیش بهسوی خرمشهر
روایت ماهنامه فرهنگی- تاریخی شاهد یاران
در آستانه عملیات بیتالمقدس، دشمن دست به تحرکات گستردهای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهههای جنوبی ارسال میکرد، لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربهای کاری به دشمن وارد شود. به همین دلیل بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشههای پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی، عقبه دشمن ازجمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود. در 29اسفند سال 1360طرح آغاز شد و دوران بهعنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازی انتخاب و 15نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد. این عملیات هوایی اهمیت ویژهای در تاریخ جنگ داشت، چراکه راه را برای فتح خرمشهر هموار کرد.