| جورج اورول |
دورتی تنها دختر کشیش در یکی از شهرهای کوچک انگلستان است که زندگی کسالتباری را میگذراند. او وظایف زیادی در کلیسا و خانه بهعهده دارد، پدر سختگیری داشته و تمایلی به ازدواج نیز ندارد. روزی بهطور ناگهانی حافظهاش را از دست میدهد و خود را در لندن مییابد و وقتی بعد از یکماه حافظهاش باز میگردد بهقدری شایعات مختلف درمورد او ساخته شده که پدرش او را در خانه نمیپذیرد و دورتی وارد زندگی جدیدی میشود.
برشی از کتاب «دختر کشیش»