اسما روانخواه پژوهشگر اجتماعی
قانون تا كجا ميتواند بيايد و در زندگي شخصي ما حضور يابد؟ يا زندگي شخصي، حوزهاي است كه نياز به حضور قانون ندارد؟ جايي كه آنطور ميخواهيم رفتار ميكنيم و آثار و تبعات رفتارمان تنها به خودمان برميگردد. اصلا تا كجا مجاز هستيم هرطور كه بخواهيم رفتار كنيم و فاصله قوانين با ما بايد چند قدم باشد؟ خيلي از اوقات گلهمند حضور بيموقع قانون در حريمشخصي خود ميشويم. وقتي كه خود را مجاز ميدانيم موزيك را در خودرومان با بالاترين ميزان ممكن گوش دهيم، يا وقتي براي نوع پوششمان تذكري دريافت ميكنيم، ازجمله مواردي است كه فكر ميكنيم قانون وارد حريمشخصي ما شده است. اما عكس اين مورد هم ميتواند اتفاق بيفتد، يعني زماني كه قانون، كنار آمدن با امري را برعهده خود ما ميگذارد با اين عنوان كه ورودش در اين امر، مجاز نيست.
چندي پيش گزارشي منتشر شد از سمينار اعتیاد کودکان و نوجوانان در محلات معضلخیز كه در آن سمينار برخلاف ساير برنامههايي از اين دست، مسئولان و برنامهريزان هم حضور داشتند. در اين سمينار محسن روشنپژوه، معاونت پیشگیری و درمان سازمان بهزیستی گفت: «تعدادی از کودکانی که در مراکز بهزیستی ساماندهی میشوند، معتاد بوده و هزینه درمان آنها را از طریق یارانه پرداخت میکنیم اما درخصوص کودکانی که والد دارند دست و پای بهزیستی بسته میشود چراکه درمان کودکان نیاز به رضایت پدر دارد.»
اما مگر غير از اين است كه كودكان معتاد در محيط خانه گرفتار اعتياد ميشوند؟ آن هم توسط والدين معتادشان. آنوقت اين انتظار كه يك پدر معتاد بيايد و دست فرزند خردسالش را كه بهواسطه او معتاد شده، بگيرد و تحويل بهزيستي دهد تا درمانش كنند، انتظار واقعبينانهاي است؟ اصلا مگر خانهاي كه ميتواند يك كودك را به اعتياد بكشاند و والديني كه مسئول مستقيم واردشدن اين آسيب بر كودكشان هستند، صلاحيت نگهداري از او را دارند كه درمان كودكان درگير اعتياد منوط به رضايت پدرشان باشد؟ و شايد اين مورد هم از مواردي است كه قانون به بهانه عدمورود به حريم شخصي، ناخواسته كوتاهي ميكند. مطلبي را ميخواندم از روند زندگي يك كودك معتاد در يكي از سايتهاي خبري كه به اين شرح آمده بود: «گلشاه چشمهایش را در خانهای گشود که دود و بوی تریاک با آن عجین بود و درد و رنج زبانه میکشید. اگر گریه میکرد با تریاک آرامش میکردند، دردش را با تریاک تسکین میدادند. مادرش میگوید: همخانههایم گفتند گلشاه درد دارد به او تریاک بده تا آرام شود. گلشاه از مادر و پدری معتاد متولد شد، امروز آنقدر با اعتیاد خو گرفته است که دوز مصرفش بالاست و طبق گفته پزشک، حد مصرف یک بزرگسال را دارد. یکی از اعضای جمعیت امامعلی(ع) خراسانجنوبی میگوید: مادر گلشاه دختر فراری بوده که تاریخ عقد دایمش بعد از تاریخ تولد اولین فرزندش است، او 4 فرزند به نام فائزه، سمیه، مریم و گلشاه دارد.
او ادامه داد: فائزه معلول است و در يك آسايشگاه نگهداری میشود، سمیه پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکند، مریم 4سال دارد تاکنون با مادربزرگش در روستا زندگی میکرد و بهتازگی پیش مادرش آمده و معتاد است و خانوادهاش ترکش دادهاند اما باز هم مشکوک است و گلشاه هم شناسنامه ندارد و هم معتاد است. مادر گلشاه گدایی میکند و او را بههمراه خود برای گدایی میبرد و پدرش تا حالا زندان بوده و اکنون برای ترک اعتیاد بهکمپ منتقل شده است.»
گلشاه شناسنامه ندارد زیرا در خانه بهدنیا آمده، کسی برای او گواهی تولد صادر نکرده و ثبتاحوال برای صدور شناسنامه نیاز بهگواهی بیمارستان یا تقاضانامه نیروی انتظامی دارد. برای صدور تقاضانامه نیروی انتظامی نیاز به حضور شاهدانی است که تولد او را شهادت دهند اما در خانهای تیمی که موادمخدر خرید و فروش میشود و همه اعضای خانه معتادند، هیچکس حاضر نیست تولد گلشاه را شهادت دهد. حالا سوال اساسي اين است، گلشاه، دختربچه دوسالهاي كه اعتياد را از نوزادي تجربه كرده و فاقد هويت است را چه كسي حمايت ميكند؟ بهزيستي منتظر ميماند تا خانواده گلشاه بيايند و اين دختر را تحويل مراكز ترك اعتياد دهند؟ يا كدام نهاد بايد بيايد و دختربچه دو ساله درگير اعتياد را از اين بحران خارج سازد؟ اصلا اين نمونه را بگذاريم روي ميز و ببينيم براي حل اين مسأله چه بايد كرد؟ بهتر است مسئولان نمونههاي واقعي از اين دست را ببينند و بهصورت واقعبينانه براي حل آسيبهايشان اقدام كنند.