زیبا خدایی عکاس
هرکدام از انسانها حق دارند موضوعی را بهعنوان اولویت خود در جنبههای مختلف زندگی (سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی) بپذیرند. این موضوع علاوه بر اینکه حقی غیرقابل نفی است، ویژگی انسانی نیز بهشمار میرود. بر این اساس زنان سرزمینم، مهمترین مسأله اجتماعی من هستند- زنانی غیور، زیبا و توانمند- گرایش من بهعنوان یک عکاس در انتخاب موضوعی برای عکاسی، طبقهای خاص از زنان را شامل میشود، زنان معلول...، قشر آسیبپذیری که در اجتماع ما دیده میشوند و عدهای از ما با مشکلات آنها آشنا هستیم. شاید گاهی از سر ترحم و دلسوزی و دیدن ناتوانی این افراد، در نهان یا آشکارا، اشکی ریخته باشیم اما این تمام مسأله نیست! مسلم این است بنا به حادثه یا اختلالاتی، زن معلول در جمع انسانی ما بهوجود میآید اما او نیز انسان است، موجودی با تمام خصوصیات انسانی که البته، عاطفه را میفهمد. باید اشاره و تأکید کرد این زنان، صرفا دیوانه نیستند و درنهایت صحت عقلی اما با اندامهایی از کار افتادهاند. هنگام کار بر پروژه عکاسی از زنان معلول، دریافتم در معلولیت زنان، حقیقتی نهفته است که با زیبایی و رمز و راز زنانه عجین میشود و در پستوی درونی آنها باقی میماند. درواقع اسم پروژه من «زن بهمثابه زنانگی معلول» است. پروژهای که چند سال برای آن وقت گذاشته شده و با رفتن به آسایشگاههای مختلف در تهران و دیگر شهرها و ارتباط گرفتن با این زنان انجام شده و به پایان رسیده است. چقدر سخت میشود زیبایی نهفته یک زن معلول را در لبخندش کشف کرد! و چقدر سختتر است به دست آوردن اعتمادی تا برایم از انزوای دنیای خود بگویند و از عشق و خاطره و زندگی و من از آنها عکس بگیرم.
تمامشان آینه داشتند، خوشحال از زدن رژ لب یا لاکی رنگی! همانقدر دلشان قنج میرفت و در آینه نگاه میکردند که زنان جوان، از دیدن زیبایی خود لذت میبرند اما این کجا و آن کجا! زنانی دیدم موفق و لایق، اما حادثه، اما اتفاق، ورق یک زندگی را طوری میچرخاند که زن تنها تکیهگاهش دیوارهای سرد آسایشگاه میشود و میلههای سرد تختهای فلزی! چون یا مهر خانواده از امداد به این افراد سرد میشود یا امکانات خانواده در سطحی است که نمیشود که نمیشود که نمیشود! و آن عزیزترین، راهی مراکز و آسایشگاهها میشود یا در شکل دردناکتر با وجود اختلالات حاد ناشی از معلولیت، در کودکی رها میشود. دیدهام کسانی را که هرگز پدر و مادر خود را ندیدهاند. اینان در کنار یکدیگر زندگی میکنند و برای هم زنانگی معلول دارند. حسادت میکنند و برتریجویی دارند، مهربانند و گذشت کردهاند و در قشنگترین حالت، زنان معلول عاشقند. با عشقی عمیقتر برای بودن و ادامه دادن! بلی زنان طبقه خاص من، زنانی هستند معلول اما زن! ولی افسوس که محلی برای ارایه این عکسها نیست، عکسهایی که محلی از اعراب ندارند. ازجمله مشکلات عکاسی مستند اجتماعی، با توجه به محبوببودن در بین ژانرهای مختلف آن، نحوه ارایه عکسهاست که متاسفانه یا بهدلیل دل نازکبودن مخاطبعام، در برخورد با این حقیقت و تمایل نداشتن به دیدن عکسهایی از این دست، یا استقبالنکردن گالریداران برای ارایه در نمایشگاه و ... آنها منحصرا مخاطبی جز مخاطبخاص ندارند. درواقع- حقیقت- منطق محضی در عکاسی مستند وجود دارد و آن را محکم و ایستا نگه داشته است و انعکاس واقعیتها در اجتماع، باعث ظهور راهکارهایی برای بهترشدن زندگی انسان میشود و این انبساطخاطر را بهوجود میآورد که باید راهی ساخت تا دگرباره در تکرار این مسیر نباشیم.