کاظم راستگفتار کارگردان
درد؛ دردهای ناخواسته هست که گاهی بخش بزرگی از جامعه ما را فرا میگیرد. دردهایی که شاید نتوان درباره تمام ابعاد آن سخن گفت. دردهایی هست که سینه را میسوزاند. چشم را آب میآورد و ...! حالا این درد پس از اینکه در قواره آلودگی هوا پدیدار شده بود، این بار، از آستین ریزگردها و گرد و خاکی که وارد بخشهایی از کشور شده، در آمده است. درباره این درد چه میتوان گفت؟ این، درد ناخواستهای است که به مردم خوزستان (و به تبع آن همه کشور) عارض شده و کاری از دست آنها برنمیآید جز تحمل! واقعیت امر این است که این موضوع، یعنی مشاهده این وضع اسفبار و مشکلات بعدی، برای این مردم بیگناه بهوجود میآید و دل هر ایرانی که سهل است، قلب هر انسان را به درد میآورد.
این امید وجود دارد که مسئولان وظیفه ذاتی خود را انجام دهند، به فکر مردم باشند و مسأله را حل کنند. گمان این است، که مشکل بهوجود آمده، قابل حل است. نگاهی به کشورهای بیابانی همجوار، مؤید این امر است. امارات، عربستان، عراق و... که با همین مشکلات، شاید هم چند برابر بیشتر، مواجه، را ببینید! آنها تدابیری اندیشیدهاند و تا حد زیادی این مشکلات را حل کردهاند. من با چشم خود و از نزدیک این موضوع را مشاهده کردهام. به راحتی کاری کردهاند که ریزگردها، حتی نزدیک شهرهایشان هم نمیآیند. اگر آنها توانستهاند، پس ما هم میتوانیم. تنها چیزی که مورد نیاز است، کمی تأمل، دلسوزی و بودجه است.
سعدی به زیبایی میفرماید: «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار». هیچ انسانی نمیتواند و نباید نسبت به همنوعان خود، اعم از همشهری، ایرانی، یا هر جای این کره خاکی، بیتوجه باشد. با مشاهده این وضع بحرانی و دردآور که هموطنان ما گرفتار آن شدهاند، نباید برای ما قراری باقی بماند. در وضعی که انسانهایی از حق مسلم، تنفس هوای سالم بیبهره شدهاند، ما نباید تنها خدا را شاکر باشیم که جای این آدمها نیستیم. به هر روی، مسأله محیطزیست نهتنها مسألهای مهم، بلکه مهمترین مسأله کشور ما است. متاسفانه بهنظر میرسد مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست، این موضوع را جدی نگرفتهاند. بسیاری افراد در این سازمان، افرادی غیرمتخصص هستند که با رابطه وارد این سازمان شدهاند. با جلسات بینتیجه و گپوگفتهای بیحاصل نهتنها کاری را پیش نمیبرند که بسیاری کارها را به تعویق میاندازند.من بهعنوان یک کارگردان، دهها بار به سازمان حفاظت محیطزیست رفتهام و مشکلاتی را که خودشان بهتر از ما اطلاع دارند برایشان بازخوانی کردهام؛ به آنها گفتهام که حاضرم داوطلبانه در حل مشکلات شرکت کنم.
تنها جوابی که گرفتهام این بوده که «اجازه بدهید تا این موضوع را در شورا مطرح کنیم، شورای بالایدستیمان تأیید کند. آقای فلان و خانم بهمان موافقت کنند؛ فلانی امروز نیست، آن یکی امروز مریض است، دیگری مرخصی است. یک روز قیر نیست، روز دیگر قیف! و ...» و حرفهای بیحاصل دیگر. سازمان عریض و طویل محیطزیست، بودجه دریافت میکند اما خروجی ندارد. همه این افراد شاهد نابودی سریع نه فقط اهواز و خوزستان، که همه ایران هستند؛ اما دست به سینه
نشستهاند.