شماره ۵۰۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۹ بهمن
صفحه را ببند
خاطرات سولفرینو

مخصوصا وقتى نااميدى اهل خانه را مى‌ديد كه در مقابل محبتى كه به او نشان مى‌دادند فقط بى‌تابى و بداخلاقى ناشى از تب و درد او نصيبشان مى‌شد. در يك مورد ديگر، يك دكتر ايتاليايى قصد داشت از يك افسر مجروح خون بگيرد، ولى افسر مجروح به خيال اين كه دكتر مى‌خواهد دست او را قطع كند با تمام قدرت مقاومت كرد و به خاطر هيجانى كه از شدت ناراحتى به وى دست داده بود به خود آسيب زيادى رساند. هنگامى كه چنين سوءتفاهمى به‌وجود مى‌آمد، تنها چيزى كه به قربانيان‌سولفرينو آرامش مى‌بخشيد توضيحاتى اطمينان‌دهنده به زبان مادرى بود. مردم برسيا اكنون چقدر با آرامش و صبر خود را فداى كسانى‌ مى‌كردند كه آنها نيز خود را فداى اين مردم و كشورشان نمودند تا آن‌ها‌ را از سلطه‌ى بيگانه آزاد سازند.  وقتى بيمارى از دنيا مى‌رفت، اندوه اطرافيانش خالصانه و آشكار بود و اين وقتى قابل لمس مى‌شد كه‌ خانواده‌هايى را مى‌ديدم كه در مراسم مذهبى تابوت يك افسر فرانسوى را در سراسر خيابان طويل سرو از دروازه سنت جان تا آخرين خانه‌اش در كامپو سانو دنبال مى‌كردند. افسر فرانسوى فقط چند روز میهمان اين مردم بود، اما آنها چنان برايش گريه مى‌كردند كه گويى براى يك دوست، يك پدر يا يك فرزند گريه مى‌كنند، براى او كه حتى اسمش را نمى‌دانستند.
ادامه دارد...


تعداد بازدید :  168