علی دهقان معاون سردبیر
یک: یک اتفاق تکراری برای اقتصاد ایران، تعیین حداقل دستمزد کارگران در پایان سال است. برای همین هرسال اهالی اقتصاد میدانند، زمستان که از راه میرسد سناریوی دستمزد کارگران نیز کلید میخورد و هر چه بیشتر به پایانسال نزدیک میشویم، ماجرای مزد کارگران با سر و صدا و هیاهوی بیشتر خودش را به محافل اقتصادی تحمیل میکند. مینویسم «تحمیل» چون شاید در مقابل هیچ ترم اقتصادی به اندازه تعیین دستمزدها، دولتیها، کارفرمایان و حتی نمایندگان کارگری چنین کلافه نمیشوند و بهگونهای رفتار نمیکنند که انگاری میخواهند حجم بزرگی از مزاحمت یک نزاع اقتصادی را هر چه زودتر از سر باز کنند و با خیالی آسوده در تله زمستان آینده بنشینند.
تا به اینجای کار همه ما که کم و بیش از اقتصاد میدانیم یا دستی بر شانه اقتصاد داریم، در بطن جریان تعیین حداقل دستمزدها ایستادهایم و میدانیم که زمستان، روزگار سرد کارگران است که مینشینند و به عاقبت جیب خود اندیشه میکنند. این متن میخواهد پیشنهادی ارایه دهد برای آسوده شده حداقل مزد کارگران. پیشنهادی که میگوید، نوکیسهها، سوداگران و «سرمایهداران مالی» چندسال گذشته، باید سهم کارگران را از تعامل غیرمولد خود در اقتصاد پرداخت کنند. منظور از سوداگران و سرمایهداران مالی افرادی هستند که از باتلاق اقتصاد ایران به زیان تولید، ماهی سرمایه بیرون کشیدند. این گروه میتوانند حتی بانکها هم باشند که در اوج ورشکستگی تولید در سالهای ۹۰ و ۹۱ فرصت را در لایههای
زد و بند اقتصاد ایران غنیمت شمردند و به جای آنکه یار تولید باشند، رقیب سوداگران شدند و در بازار دلالی، سودهای کلان به جیب زدند. اما چگونه و چرا؟ لطفا تا بند آخر این مطلب را بخوانید.
دو: آنقدر بیحوصلگی از سر اقتصاد ایران بالا رفته است که دیگر مجالی برای تعارفهای رسمی و سخن گفتنهای شیرین یا جملهبافیهای در حاشیه نیست. باید به گونهای سر راست و رک سخن گفت که پیام در فراگرد ارتباطی اقتصاد به سهولت انتقال یابد تا شاید در شرایط سخت امروز راهبردها و گزینههای قابل اجرای بیشتری در اختیار تصمیمگیران و تصمیمسازان اقتصاد قرار بگیرد. این ساده و بیآلایش و بیآرایش سخن گفتن میتواند اوضاع کارگران را نیز در بربگیرد. البته این گمان به شدت باید ترویج شود که دیگر یک گروه یا یک طبقه خاص که در ردیف ابزار و عوامل تولید قرار میگیرند کارگر نیستند. تا دیروز بر حسب تعاریف متعارف، کارگران افرادی محسوب میشدند که قدرت دست و شانههای آنان، در تولید ارزش افزوده صنعتی نقش ایفا میکرد اما اکنون اتفاقهایی در اقتصاد ایران رخ داده است که باید در کنار این افراد، گروهی از تولیدکنندگان و سرمایهگذاران مولد و خلقکننده مولفهای به نام تولید را نیز کارگر نامید. اما چرا چنین مجالی برای جابهجایی طبقههای اقتصادی رخ داده است؟
سه: بهنظر میرسد در شرایط امروز 3 گروه با درجه وضوح بالا در اقتصاد ایران شکل گرفتهاند. گروه نخست، کارگران. گروه دوم تولیدکنندگان و گروه سوم، افرادی که میتوان در جهت همان رک و ساده سخن گفتن، آنها را نوکیسهها و سرمایهدارانی (مالی) نامید که در چندسال گذشته با قدرت، کیفیت و کمیت بیشتری روی دست اقتصاد ایران از یکسو و تحلیلگران اجتماعی از سوی دیگر باد کردهاند و بالا آمدهاند. تأکید میشود این 3 گروه، با شفافیت و درجه وضوح بیشتری رؤیت میشوند اما اینکه به تولیدکنندهها هم میگوییم کارگر به خاطر آن است که در سالهای گذشته، مصیبتهای مشترکی را با یکدیگر تجربه کردهاند. این دو گروه (کارگران و کارفرمایان صنعتی) در چندسال قبل به دلیل آنکه جا برای ثروتاندوزی سرمایهداران مالی فراخ باشد با هم زمین خوردهاند، زیان دیدهاند، پتانسیل خلق ارزش افزوده را از دست دادهاند و تاوان شکل گرفتن طبقه جدیدی از مصرف - ثروت شدهاند که نه استعدادی برای کسب ثروت داشتهاند و نه ایدهای برای خلق سرمایه مولد. بلکه بهنظر میرسد نزدیکی به کانون توزیع ثروتهای خلقالساعه از یک سو و داشتن توان بالا برای سوداگری و کسب سود از بازارهای حاشیهای (به دلیل به همریختگی شاخصهای مولد اقتصادی) از سوی دیگر باعث شده است که آنها تبدیل به بانکهای کوچکی شوند که در خیابانهای شهر حرکت میکنند. آتش تند و اصرار آنها برای تصویرسازیهای مصرف و چشماندازهای لوکس (که تا ۱۰سال پیش نشانی از آن را در زندگی نداشتند) گویای رشد فرهنگ نوکیسگی است. صاحبان قدیمی سرمایه و تولیدکنندگان صاحب ثروت نیز از تمایل به مصرف این گروه تعجب میکنند و با حیرت در گوشه و کنار نشستهای اقتصادی دنبال پاسخی برای این پرسش هستند که این ثروتمندان کیستند و از کجا آمدهاند؟ به نظر شما چگونه میشود در عرض چندسال طبقهای شکل بگیرد که ثروتش هیچ نسبتی با تولیدگرایی، پویایی ایده و اندیشهها و کارکردهای ذاتی، درآمدهای خانوادگی و... ندارد. توجه کنید که در این سالها فعالیتهای مولد بدترین روزهای خود را تجربه کرده است.
چهار: بازگردیم به بحث دستمزدها. قرار است برای کارگران طبق همان سنت قدیمی در روزهای پایانی سال دستمزدی بهعنوان حداقل دریافتی تعیین شود. کارگران اما آموختهاند که همواره کمتر از نرخ تورم رسمی حقوق دریافت کنند اما اکنون وضع در اقتصاد ایران با همیشه متفاوت است. این تفاوت، هم پیکانی است در گلوی کارگران و هم تیغی است بر شریان بسیاری از تولیدکنندگان. برای همین حتما امسال آنهایی که قرار است برای کارگران دستمزد تعیین کنند، بیشتر از هر وقت دیگری اوضاع بد تولید و کارفرمای صنعتی را در بوق میکنند و هیهات سر میدهند که تولیدکنندگان ندارند و نمیتوانند حقوق بدهند. اصل را بر این میگذاریم که این ادعا واقعیت دارد. غیر از این هم نمیتوان به چیز دیگری اندیشه کرد. وقتی در یک اقتصاد و در طول ۸سال از بهترین عمر درآمدهای تاریخی نفت، برنامهریزان اقتصادی به گونهای رفتار میکنند که همه تولیدکنندگان، ناله سر میدهند و با حزن فراوان میگویند که ایکاش راه و رسم تولید نمیدانستند و واردکننده بودند، چارهای جز باور اوضاع تلخ تولید باقی نمیماند. این آرزو یعنی، آرزوی مرگ تولید. لحظهای توجه کنید. در سال ۸۴ نقدینگی غیرمولد و تاریخی اقتصاد ایران کمتر از ۱۰۰هزار میلیارد تومان بوده اما در سال ۹۲ به لطف سیاستهای دولت این نقدینگی بیشتر از ۶۰۰هزار میلیارد تومان شده است، آن وقت درست در همین زمان، تولیدکنندهها بهخاطر نداشتن نقدینگی ورشکست شدهاند! و کارگران تن و دل به کارهای غیرمولد دادهاند. با همین پیشفرض میپذیریم که نباید از تولیدکنندگان انتظار داشت اما آیا کارگران به خاطر این آفت باز هم باید روزگار خود را با درماندگی و آوارگی اقتصادی بگذرانند؟
پنج: بنبست حداقل دستمزد کارگران و آفت درآمد ناشی از تولید و کارفرمایان صنعتی فقط در یک حالت شکسته میشود و آن هم اینکه ثروتاندوزان ۸ یا ۹سال گذشته (که بالانشین شدهاند و ثروت آنها نه از سر تلاش بلکه از سر رفاقت با دلارهای بادآورده نفتی، برخی کانونهای توزیع ثروتهای رانتی در تشکیلات اجرایی و دلالی دولتساز بوده است) وظیفه پرداخت مابهالتفاوت حقوق کارگران از رقمی که تعیین میشود تا خط فقر را برعهده بگیرند. باور کنید این یک شوخی نیست و اصلا هم این نگاه وجود ندارد که باید به ثروت این افراد تاخت. بلکه عدالت و آزاداندیشی هم حکم میکند، ثروتی که کوران رانت و نزدیکی به حلقههای ضعیف مدیریت اقتصادی طی سالهای گذشته به وجود آورده است، وظیفه پرداخت سهم کارگران، کارمندان و گروههای درمانده اقتصادی را برعهده بگیرد. فرض را بر این بگذاریم که در شرایط یک گذرگاه تنگ تاریخی قرار گرفتهایم که عبور از آن نیاز به اهمیت ملی دارد. درست است که کسب ثروت از طریق انجام و ایجاد مراودات غیراخلاقی یا با تکیه بر ناهنجاریهای اقتصادی یک پدیده غیراخلاقی محسوب میشود که نمیتواند مولود بزنگاه اخلاقی باشد. اما این ثروتاندوزان سالهای گذشته، میتوانند یکبار برای تفریح هم شده است، اینگونه گمان کنند که یک فداکاری ملی- تاریخی انجام میدهند. بههرحال حضور آنها نتیجه سقوط تولید و افزایش شدید فقر و فاصله طبقاتی است. سیاستهایی که آنها را بال داده است، تاوان این پرواز ثروت را از چیدن بالهای تولید و زخم زدن بر آسودگی اقتصادی کارگران پرداخت کرده است. اگر نبود آن تمایل شدید به واردات کالا در بهترین سالهای نفتی و اگر نبود آن تصمیمسازیهای اقتصادی (که فضا را برای سرمایهداران مالی و کسب سودهای هنگفت از طریق سوداگری پولی باز کرد) حتما امروز شاهد روزگاری نبودیم که این گروه از ثروتمندان به اعتراف بانک مرکزی فقط برای تفریح ۴۰ برابر کارگران و کارمندان و فقرا هزینه کنند. هزینه ۴۰ برابری (نسبت به کارگران و دهکهای ناتوان اقتصادی) در تفریح رقم کوچکی نیست. میتوان مدعی شد آنها که دارند، حق دارند هر کاری میخواهند بکنند. اما باز باید تکرار کرد که فراموش نکنیم، بسیاری از این داشتنها در چندسال گذشته بر پایه یک رفتار مولد، تلاش و فعالیت اصیل اقتصادی نبوده است بلکه فقدان عقلانیت کارآمد در تصمیمگیریهای اقتصادی به سمتی رفته است که در طول یک شب، یک تجارت غیرمتعارف، ثروتی به ارمغان بیاورد که یک تولیدکننده ۴۰سال در آرزویش بوده است و یک کارگر از عهد قدیم تا عهد آینده رویایش را نقاشی میکرده و خواهد کرد. درواقع به واسطه آن تصمیمگیریها در طول چند سال، از یکسو رانتی بزرگ به نفع نوکیسگی شکل گرفته و از سوی دیگر امکان حضور مولد در بخشهای واقعی اقتصاد تضعیف شده است و همه این گرفتاریها نیز اکنون به خاطر ایجاد این رانت و خلع زندگی کارآمد بخشهای واقعی، چنین خوش رقص، خودنمایی میکند. باور کنید هیچ اشکالی ندارد که در یک روند نرم و قانونی صاحبان بوروکراسی ایرانی، راهبردی (مانند اصلاح نظام مالیات و دریافت اورژانسی مالیاتها) طراحی کنند که این عزیزان در قامت توفیقی اجباری، کاری ملی کنند، کارستان و بار حداقل دستمزد کارگران را از روی دوش تولید بردارند. با این اتفاق تلاشی که خود نکردند، کارگران میکنند و چرخ مولدگرایی را میچرخانند. لطفا از هر چه در این ۸سال کردهاید که برج طلایی مصرف افسار گسیخته را تنومند و فاصله طبقاتی را غده کرده است، سهم کارگران و نیروی مولد کشور را بدهید. جای دوری نمیرود.