| عباس دانشورى |
١- چنانچه سعی در تفسیر و معنای آثار محمود سبزی داشته باشیم، آثار او را به غایت انتزاعی خواهیم یافت. اگرچه نقاشیهای سبزی آشکارا، واقعی و فیگوراتیو است اما در جهت رهایی از قیود دستوپاگیر واقعیت تلاش میکنند.
برای تفسیر دقیق آثار او باید ساختار دایرهواری را رمزگشایی کرد که در آغاز واقعی به نظر میرسد اما بهطور مفهومی با انتزاع پایان میپذیرد. بدینترتیب، فحوای آثار او گسترده، جهانشمول و ماورایطبیعی هستند. ابزار او برای خلق انتزاع بسیار زیرکانه است، چون روشی که با آن به سازماندهی و آفرینش اشکال انتزاعی میپردازد، آمیزش نمادهای ناهمگون فرهنگی است که حکایات دشوار هویت و باوری متعالی را نوید میدهد. به عبارت دیگر، به همان اندازه که نمادهای به کار رفته در آثار او گذرا و وابسته به متن هستند، به همان میزان با اشاره به نشانههای اسطورهای-روایی از سطح تجارب روزمره شناخته شده فراتر میروند. تصاویر «سبزی» اغلب از میان خزانههای هنری غربی و شرقی دستچین شده که با قرار گرفتن در کنار یکدیگر، ظاهری کاملا ناآشنا داشته و به همین خاطر، تعجبی نیست که این طرحها به گستره نامحدود و بیانتهایی از هستی اشاره دارند. همین ویژگی بیش از هر ویژگی دیگری باعث میشود که یادآوریها و بازسازیهای آثار او غامض و در نتیجه انتزاعی باشند...
٢- با تفسیر آثار سبزی میتوان نتیجه گرفت که اسطورهها سرنوشت و هستی انسان را شکل میدهند. با نگاهی به این آثار حس جهانهای گمشده که تنها به شکل نمادهایی باقی ماندهاند به بیننده دست میدهد، همچون حس معناهایی که ظاهر قابل لمس آنها مدت هاست محو و ناپدید شده است. آنگونه که ایتالو کالوینو میگوید:
«... ما خود را با چیزی که حضور ندارد میسنجیم، آنچه که به دنیای غیرمادی پنهان تعلق دارد، چرا که تنها میتوان در مورد آن فکر کرد و آن را پنداشت یا شاید به خاطر اینکه تنها زمانی وجود داشته و دیگر نیست، متعلق به گذشته و در سرزمین مردگان دستنیافتنی است.» (برگرفته از اگر مسافری در شبی زمستانی، 1979).
بنابراین، آمیزه نشانهها و نمادها در آثار سبزی راهی برای انتخاب هنر به جای زندگی یا پنهان کردن زندگی در زیر نقاب هنر است. باید از خود بپرسیم آیا نمادهای برگزیده و روش او عنصری
اساسی – شاید درد و رنج جدایی – را پنهان نمیکنند؛ رنجی که او با مهارت تمام در اثر دگردیسیها به تصویر کشیده است. این شاهکار دوران ابتدایی کار او ملغمهای از نشانههای فرهنگی است که درد و رنج خودبازسازی انسان در جهانی نو را به تصویر میکشد. در آثار بعدی، درونمایههای ریخته شده روی بوم به اصل خود وفادار باقی میمانند. این تصاویر که قادر به همآمیزی و تلفیق با یکدیگر نیستند این پرسش را به ذهن متبادر میسازند که آیا ترس از این همآمیزش آتشین نیست که آنها را اینگونه خونسرد و آرام در کنار هم نگه میدارد؟
در سطحی دیگر، تفسیر آثاری همچون مأموریت موفق (1) و مأموریت موفق (2) یا راهبهها در حال بازی در حقیقت به مثابه محکوم ساختن بیپرده سرمایهداری، استعمار و ... است اما نگاه کردن به این آثار بهعنوان نوعی بیان تقلیدی یا خطی اشتباه خواهد بود. آنچه به ذهن خطور میکند، بیمنطقی جهانی است که عناصر کاملا نامرتبط را به صورت تصادفی با هم مخلوط کرده و به هم درمیآمیزد، همانگونه که شاید راه و رسم کائنات چنین است.
این خاطرات و تأملات سبزی است که اغلب او را بر آن میدارد تا تصاویر برجسته گوناگونی را دستچین کند. بدین ترتیب برای مثال، تصاویر وارهول یا نقاشیهای مینیاتور دورههای مختلف ایران نهتنها یادآور دورهها و موفقیتهای هنری گذشته هستند، بلکه نشانههای ماوراءطبیعی هویت فرهنگی را به ذهن فرامیخوانند. این نقاشیها اصولا، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، تداعیگر گفتمانهایی هستند درباره اینکه چگونه سرنوشت و زندگی انسان در هنر سنجیده میشود و اینکه خود تاریخ هم سازهای از خواستهای زیباییشناسانه است. پیام تمامی این همسانسازیها این است که به غیراز نقطه نظرات گوناگون، درک خالص و جامعی از واقعیت وجود ندارد. نمونه آن تصاویر مریلین مونرو است که در کنار نشانههایی از مشرقزمین، علامت دلار، شخصیتهای کارتونی والتدیسنی، همبرگرهای بسیار بزرگ و تصاویر زیاد دیگر قرار گرفته است. تمامی این آثار یادآور آن هستند که چگونه برخی اشکال فرهنگی تنها به خاطر اینکه در فضایی متفاوت، آکنده از معانی تازه هستند یا به این خاطر که در نتیجه نوعی میل شدید به فرهنگپذیری در یک حیطه فرهنگی با هم ارتباط برقرار میکنند، با اشکال دیگر ادغام میشوند.
تداوم خاطرهها اغلب موجب حزن و اندوه هنرمندان در تبعید می شود، بسیار بیشتر از آنچه برای هموطنان ساکن در وطن اتفاق میافتد. سبزی یکی از هنرمندان دور از وطن است و آثار او نشانههای ماندگار ذهنی تزلزلناپذیر هستند که همواره رویای عاشقانه گذشته را تداعی میکنند. رابطه او با وطن اختیار کردهاش درست همچون خاطرات او از وطنش اسطورهساز و اسطورهای است. نقاشیهای او ترکیبی از لایههای گوناگون زبانی و خاطرات تصویری است که از میان تودهای از تاریخ برگزیده شده و نهتنها او را وادار به نقاشی میکند بلکه افق دید ما را نسبت به تعاملات فرهنگی گسترش میدهد. جهان باستان و دنیای مدرن دست در دست یکدیگر از طریق همگونسازی تصادفی به پیش میروند. بنابراین، آثار سبزی، آثاری چندآوایی با لایههای حافظه و موسیقی متمایز هستند و توانایی ما در تفکیک واقعیت و خیال یا واقعیت و هنر، در بسیاری مواقع تقریبا هیچ است...