مهدی مالمیر روزنامهنگار
هجوم گسترده گرد و غبار و «ریزگرد»ها به شماری از شهرهای جنوبی و غربی کشور ظرف یکی، دو روز گذشته به چنان درجهای از بحران رسیده که جریان زندگی در برخی از این شهرها کاملا مختل شده است. بهطوری که هیچ غلو نیست بگوییم اگر بحران با همین نواخت بالا گیرد عملا برخی استانهای جنوبی و غربی کشور برای ساکنانش بدل به «هُولدانی»هایی غیرقابل زندگی میشوند و کشور بار دیگر با سیل مهاجرتی ناخواسته و جا به جایی جمعیتی روبهرو خواهد شد که شاید آسیبهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیاش این بار به سادگی جبرانپذیر نباشد!
در باب چگونگی مواجهه نهادهای مسئول با بحران کنونی خوزستان و غرب کشور
حرف و سخن و صد البته گلایه بسیار است. که از میان همه آنها میتوان خصوصا به ضرباهنگِ کُندِ واکنشِ (از زمان آغاز بحران تا تشکیل کمیته بحران) و این پا آن پا کردنهای بیثمر، آن هم در برابر معضلی که بیاغراق با جان و کار و کسب مردم سر و کار دارد، اشاره کرد.
با این همه اما، آنچه در این ماجرا بیش از همه غم افزاست، نظاره حال و روز شهرهایی است که از کوره جنگی 8 ساله با تمام زخمهایی که بر پیکرشان نشست، سر افرازانه و پهلوانانه به در آمدهاند حالا اما تقدیرشان چنین است که در برابر دشمنی که نه بار و برگ دارد نه یال و کوپال، غافلگیر و دست و پا بسته و زمینگیر شدهاند!
شاید لایه غبار خفقانآوری که بر گرد این شهرها نشسته، ضربت بیدار کنندهای باشد برای خواب آلودگی برخی از ما و یادآور شرایط شهرهایی باشد که پس از پیروزی انقلاب و در جریان جنگ، بیشترین جانفشانیها، آوارگیها و لطمات را تاب آوردهاند و سالهاست که در تب بیکاری و بلاتکلیفی جوانانشان و از رونق افتادن کسب و کار و نداشتن آب سالم و... میسوزند و تا به حال درمان درخوری برای دردهایشان نیافتهاند!
برای نشان دادن وضع ناخوشایند زندگی در این شهرها شاید عکسِ آن جوان رعنا، ایستاده بر سر خیابانی که در زیر بهمنی از
گرد و غبار تقریبا ناپیداست، با ماسکی برچهره، به سرنشینانِ خودروهای درحال آمد و رفت «ماسک» میفروشد، گویاتر از هزاران مقاله و گزارش میدانی، وصف حال این روزهای شهرهای جنوبی وغربی کشور باشد: تجسمِ بیکاری و بطالت بسیاری از جوانان که حالا تنها از پسِ پُشت پرده غبار خفگیآور هوا، حتی به زحمت قابل دیدن است!