شماره ۵۰۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۶ بهمن
صفحه را ببند
دیوانه‌تر از بهلول

خلیفه هارون‌الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته بود که بهلول بر آن‌ها وارد شد. در آن حال صیادی زمین ادب را بوسه داد. او ماهی بسیار فربه‌ای را جهت خلیفه آورده بود. هارون در آن روز سر خوش بود پس امر نمود تا 4 هزار درهم به صیاد انعام بدهند. زبیده به عمل هارون اعتراض کرد و گفت: «این مبلغ برای صیادی زیاد است و با این خاصه خرجی‌ها خزانه تو به اندک مدتی تهی خواهد شد.» هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت: «الحال چه کنم؟» زبیده گفت: «صیاد را صدا کن و از او بپرس این ماهی نر است یا ماده؟ اگر گفت نر است بگو پسند ما نیست و اگر گفت ماده است باز هم بگو پسند ما نیست و او مجبور می‌شود ماهی را پس ببرد و انعام را بگذارد.» بهلول به هارون گفت: «فریب زن نخور و مزاحم صیاد نشو.» ولی هارون قبول نکرد. صیاد را صدا زد و به او گفت: «ماهی نر است یا ماده؟» صیاد عرض کرد: «این ماهی نه نر است نه ماده. بلکه خنثی است.» هارون از این جواب صیاد خوشش آمد و امر کرد تا 4 هزار درهم دیگر هم انعام به او بدهند. صیاد پول‌ها را گرفته، در بندی ریخت و موقعی که از پله‌های قصر پایین می‌رفت یک درهم از پول‌ها به زمین افتاد. صیاد خم شد و پول را برداشت. زبیده گفت: «این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی‌گذرد.» هارون هم از خساست صیاد مکدر شد و او را صدا زد. باز بهلول اندرز داد که مزاحم او نشوید. هارون قبول نکرد و صیاد را گفت: « تو چه پست همتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پول‌ها قسمت غلامان من شود.» صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد: «من نمک شناسم و از این جهت پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسم خلیفه است و چنانچه روی زمین بماند شاید پا بر آن نهند.» خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر کرد 4 هزار درهم دیگر هم به صیاد انعام دادند. پس از رفتن صیاد، هارون به بهلول گفت: «من از تو دیوانه‌ترم به جهت اینکه
 دو دفعه مرا مانع شدی و من حرف تو را قبول نکردم و حرف آن زن را به کار بستم و این همه متضرر شدم!»

 


تعداد بازدید :  202