ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
حزب یا دورهمی چاکران شاه
در آغاز سلطنت پهلوی، تیمورتاش وزیر دربار، که فردی باسواد و سریعالانتقال بود، در دربار و کشور میدرخشید و رضا قلباً از وجود او راضی نبود. در آغاز سلطنت، به پیشنهاد تیمورتاش و تایید رضاخان، حزبی به نام «حزب ایران نوین» تاسیس شد و جلساتی هم تشکیل داد. کلیه اعضای این حزب مقامات متنفذ، وزرا و وکلا بودند و تیمورتاش ریاست آن را به عهده داشت. پس از مدتی رضاخان تشخیص داد که این حزب نه پایه قدرت او، بلکه پایگاه تیمورتاش است و آن را منحل کرد.
صرف الکل و استعمال تریاک
رضاخان ساعت 12 نهار میخورد، ساعت 6 بعد از ظهر جوجه کباب با یک گیلاس کنیاک و ساعت 8 شب شام میخورد. شبها بالای سرش یک لیوان شراب قرمز و یک لیوان شراب سفید بود، که هرگاه خوابش نمیبرد مصرف میکرد. شراب را یک نفر متخصص در سعدآباد تهیه میکرد و پنج سال بعد مصرف میشد... رضاخان تریاک میکشید، ولی ظاهراً حالت تجویز و معالجه داشت! گویا شخصی به او گفته بود اگر هر روز این مقدار معین تریاک بکشی از همه مرضها مصون میمانی، به شرطی که منظور لذت بردن نباشد! او نیز همیشه این برنامه را با دقت انجام میداد و متصدی این کار نیز فرد مشخصی بود.
تفرقه انداختن بین فرماندهان
رضاخان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آن چه برایش مهم بود پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملاً هم قوه تقسیم کرده بود. لشکر یک به فرماندهی کریم آقاخان بوذرجمهری و لشکر دو به فرماندهی علی آقاخان نقدی... رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف میانداخت، به طوری که عملاً دشمن و رقیب یکدیگر بودند. در نزد افسران لشکر یک، لشکر دو را بیعرضه میخواند و برعکس. او آتش این اختلاف را تا وقت رفتن روشن نگاه داشت. اگر در این مدت طولانی، این دو لشکر به جان هم نیفتادند فقط به خاطر وجود رضاخان بود و بس! ضمناً هر دو لشکر را چنان قدرتمند کرد که اگر تمام لشکرهای ایران هم جمع میشدند قدرت مقابله با آنها را نداشتند. در زمان رضاشاه، ارتش ایران از یکصد هزار نفر تجاوز نمیکرد، که دو لشکر تهران به تنهایی حدود 50 هزار نیرو داشتند و سایر لشکرها روی هم 50 هزار نفر! رضاخان هرچه تجهیزات مدرن از خارج میخرید به این دو لشکر میداد. برای او توپ و تانک گرانقیمت اهمیتی نداشت، و اگر داشت برای مرکز بود و نمایش رژه. از این دو لشکر هیچگاه به واحدهای خارج از مرکز کمکی نمیداد، زیرا باید با تمام نیرو در پایتخت میماندند و قدرت او را حفظ میکردند.