شماره ۵۰۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۶ بهمن
صفحه را ببند
چند نکته درباره جشنواره فیلم فجر
گلویی خاموش، یادمان آوازی...

پوریا ذوالفقاری روزنامه نگار

نتیجه‌گیری از سی‌وسومین جشنواره فیلم فجر کار آسانی نیست. درواقع یافتن نکته در فیلم‌های این دوره سخت است. کنار هم قرار دادن نکته‌ها سخت‌تر و یافتن سمت و سوی احتمالی سینمای ایران براساس این داده‌ها تقریبا ناممکن! جشنواره سی‌وسوم جشنواره‌ای بود نه به بالا نه به پست. چیزی در میانه. آثار ضعیفش در مقایسه با همتایان‌سال گذشته بهتر بودند. فیلمی هو نشد. حوصله سر نبرد و فریاد درنیاورد. ولی در مقابل آثاری وجدانگیز هم ندیدیم. البته‌ سال گذشته وجدمان از دیدن فیلم‌هایی مثل خانه پدری بود که سرنوشت‌شان برای هر فیلمساز عاقلی دلیلی کافی بر قدم ننهادن در مسیری مشابه شد. تازه اگر هم مجالی دست می‌داد و جسارتی در کار بود، تضمینی وجود نداشت که نتیجه چیز درخشانی از آب درآید. حاصل کار کسانی را که قدم در راه فرهادی می‌گذارند، دیده‌ایم. ایراد سینمای ایران که در جشنواره هم به چشم آمد، همین است. کسی فیلم خودش را – ولو ناقص و الکن و خام‌دستانه – نمی‌سازد. اکثرا می‌خواهند فیلمی دیگر را دوباره بسازند و مولفه‌هایش را غلیظ‌تر کنند. به همین دلیل کار به گرته‌برداری می‌رسد. به همین دلیل بحث کپی‌کاری بالا می‌گیرد. یکی فیلم خوب قبلی‌اش را غلیظ‌تر می‌سازد. یکی هنوز چشم به مسیر موفقیت فرهادی دارد و عده‌ای هم می‌روند سراغ داستان‌ها و ایده‌هایی که همین چند سال پیش دستمایه فیلمی موفق بوده‌اند و جالب این‌که در پرداخت و بسط ایده هم دقیقا از همان الگو پیروی می‌کنند و ... عجیب این‌که درنهایت ناموفق‌اند! طنز ماجرا این‌جاست که تعداد زیادی از این بزرگواران خود را مولف و دارای دغدغه‌هایی مهم می‌دانند. (تنها فیلمسازی که در گفت‌وگویی تلفنی با تأکید خواست در توصیف او و فیلمش از واژه دغدغه استفاده نشود و اساسا ادعایی در این زمینه نداشت صفی یزدانیان بود! خنده‌دار نیست؟) به همین دلیل خبری از نگاه سینمایی نمی‌توان گرفت. اصلا می‌شود تیتراژ تعدادی از فیلم‌ها را با هم عوض کرد. کسی تعجب نمی‌کند. کاش فیلمسازان مدتی بی‌خیال این توهم و ادعای داشتن جهان‌بینی و دغدغه‌های هستی‌شناسانه شوند و در فیلم‌شان رگه‌هایی از نگاه سینمایی را رو کنند. این امیدوارکننده‌تر است. گرچه این شکل‌گیری این نگاه هم حاصل پختگی و آموختن و دیدن است که خب... با یک تصمیم نمی‌شود به آن رسید. برای رساندن منظور بد نیست به نسل فیلمسازانی که نخستین آثارشان را اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد ساختند اشاره کنیم. فرزاد موتمن با هفت پرده به سینما آمد. حمید نعمت‌الله با بوتیک. اصغر فرهادی با شهر زیبا. رضا میرکریمی با کودک و سرباز (و دوسال بعد با زیر نور ماه) و سامان مقدم با سیاوش (و دوسال بعد با پارتی). این فیلم‌ها هیچ شباهتی به هم نداشتند. خبر از نگاه و تعریف‌های متفاوت سازندگان‌شان از سینما می‌دادند. آن نسل گمراه نشد. هنوز هم هریک با تعریف و سلیقه خود فیلم می‌سازد. معنای این سخن خوب بودن ساخته‌های این کارگردانان نیست. منظور تفاوت است که هنوز برجستگی‌اش به چشم می‌آید. اما این فاصله در ساخته‌های نسل جدید احساس نمی‌شود. فیلم‌ها مبتنی بر یک تصمیم‌اند. تصمیم فیلمساز شدن. انگار همه از روی دست هم فیلم ساخته‌اند. تکنولوژی دیجیتال هم خیال کارگردانان را راحت کرده. نیازی به دکوپاژ نمی‌بینند. فکر می‌کنند وقتی می‌شود یک صحنه را از زوایای مختلف گرفت، چرا باید دکوپاژ کرد؟ می‌گیریم و در تدوین درستش می‌کنیم. درحالی‌که دکوپاژ یعنی ساختن فیلم در ذهن. یعنی پی بردن به ذات داستان، به جوهر هر سکانس. یعنی یافتن رویداد و کنش اصلی هر صحنه. فیلم‌ها مثل هم‌اند چون نه در مرحله فیلمبرداری که روی میز تدوین ساخته می‌شوند. چون فیلمسازان به تصویر فیلمنامه قانع‌اند و در پی تبدیل کردنش به روایت شخصی خود نیستند. چون سلیقه‌ای در کار نیست. چون نسلی سربرآورده که اشتیاق و انگیزه‌اش بر شناخت و زیبایی‌شناسی و فردیتش می‌چربد. چون...
سینمای اجتماعی
عنوان این بخش، عارضه سینمای ماست. اجتماعی بودن مترادف شده با خوب بودن فیلم! در هیچ‌یک از تقسیم‌بندی‌های ژانری و ساختاری و روایی در سینمای جهان به این عنوان اجتماعی برنمی‌خوریم. یک چیز من‌درآوردی است در سینمای خودمان. ولی به شدت اثرگذار است. سلیقه‌ها را ساخته و شکلی از فیلمسازی را به‌عنوان الگوی برتر معرفی کرده است. یعنی وقتی سراغ داستانی برویم که از مشکلات متراکم خانواده‌های فقیر در دل شلوغی و بی‌رحمی زندگی شهری بگوید، اثری متعهدانه ساخته‌ایم. برنامه هفت در بخش مصاحبه‌های مردمی‌اش بارها با تماشاگرانی مصاحبه کرده که در توصیف خوب یا بد بودن یک فیلم به اجتماعی بودن یا نبودنش اشاره می‌کنند. یعنی سلیقه عمومی هم همین است. از همان دورانی که تلاش‌های محمدعلی سجادی و فرزاد موتمن برای تجربه ژانرهایی متفاوت در جشنواره نادیده ماند و متقابلا فیلم‌هایی با مولفه‌های آشنا تجلیل شدند، تا امروز که در دنیای تو ساعت چند است؟  اعترافات ذهن خطرناک من بازی را به چهارشنبه 19 اردیبهشت و رخ دیوانه می‌بازند این روند ادامه دارد. منظور ارزش‌گذاری نیست. دست‌کم جایزه رخ دیوانه با توجه به آرای مردمی اتفاق فرخنده‌ای است که نوید پایان یافتن دوران تقسیم جوایز به نیت پرداخت سهم هر گروه را می‌دهد. ولی این سلیقه شکل گرفته بین مردم و سینماگران و داوران، سینمای ایران را از فرصتی مهم محروم می‌کند. الگویی مشخص دارد در فیلم‌های متفاوت تکرار می‌شود. «تعهد» تعریفی محدود یافته که تنها در جنس مشخصی از سینما پذیرفتنی است. این نکته در داوری‌های مردمی و سینمایی مشهود است. چون تجربه‌های متفاوت در نطفه خفه شده‌اند. چنان که ده‌سال طول کشید تا بفهمیم شب‌های روشن فیلم خوبی است و‌ هامون را همزمان خودش تحویل نگرفتیم.


تعداد بازدید :  102