دهه 60را خیلیها یادشان هست، ولی بسیاری نمیدانند و نشنیدهاند که دشمنان ایران چه بلاهایی بر سر مردم آوردند. ماجرای «منیر سیف» هم یکی از غمانگیزترین آنهاست، اما منیر که بود؟ سال ۱۳۶۰، ابراهیم سیف با تنها پسرش رفته بود جبهه و منافقین «وقتی مطمئن شدند مردی در خانه نیست» سراغ منیر رفتند. این ماجرا را به روایت پدر منیر بخوانید که تلخ است، اما روشن و روشنگر و سندی ننگین در کارنامه منافقین.
دخترم فقط 17سال داشت...
دخترم که فقط ۱۷ سال داشت، عاشق ولایت، انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی (ره) بود و برای پیروزی انقلاب و ورود حضرت امام (ره) به ایران قبل از انقلاب، روزه و خیرات نذر کرده بود و با پیروزی انقلاب، جذب کارهای فرهنگی، تربیتی و قرآنی در بسیج شد. منیر در آن دوران، حلقهای از دختران انقلابی را به دور خود جمع کرده بود و بهصورت فعال در کارهای بسیج شرکت میکرد که منافقین کوردل او را با چند نامه، تهدید به ترور کردند و در نامه تهدیدآمیز به او نوشتند که دست از امام و انقلاب بردار وگرنه تو را ترور میکنیم. او توجهی به نامههای تهدیدآمیز آنها نکرد و در آخر نیز بهخاطر عقیدهاش و حمایت از امام و انقلاب، توسط آنها به وسیله نارنجک
ترور شد.
منیر خودش را روی نارنجک انداخت
در آن سالها که اوج حملات ناجوانمردانه صدام و حامیانش در جبههها بود، من و تنها پسرم در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم که این اتفاق ناگوار برای خانوادهام رخ داد. در یکی از شبهای شهریور سال ۱۳۶۰ وقتی مطمئن شدند، مردی در خانه نیست درحالیکه سفره شام پهن بود، در حیاط را میزنند و بهمحض اینکه منیر جلوی درِ منزل میرود، نارنجک را داخل خانه پرت میکنند که او با ایثار، خود را روی نارنجک میاندازد و از کشتهشدن سایر اعضای خانواده که شامل خواهران و مادرش بود، جلوگیری میکند. این در حالی بود که من و تنها پسرم در جبهه غرب کشور بودیم و از هیچچیز خبر نداشتیم، وقتی برای مرخصی آمدیم با مشاهده پرچم سیاه بر سر در خانه، متوجه اتفاق ناگواری برای خانواده شدیم. پس از پرسش از همسایهها، آنها شرح ماجرا را برای ما گفتند. وقتی وارد حیاط منزل شدیم با در و پنجرههای شکسته روبهرو شدیم و فهمیدیم، مادر و بچهها نیز مجروح شدهاند و در بیمارستان بستری هستند.