فرنوش ارسخانی- شهروند| هاتف علیمردانی، از کارگردانان جوان سالهای اخیر سینماست، که با وجود حضور اندکش در عرصه فیلمسازی، ژانرهای مختلفی را تجربه کرده است. او بعد از ساخت دو فیلم در ژانر کودک (راز دشت تاران و یک فراری از بگبو)، به سمت ساخت فیلمهایی رفت که این روزها اغلب کارگردانان جوان نسل سومی آن را تجربه میکنند. دغدغه اجتماعی اگرچه در دو فیلم قبلی علیمردانی یعنی «بهخاطرهانیه» و «مردن به وقت شهریور» به چشم میخورد، اما در فیلم اخیرش به شکل بارز و عینیتری اتفاق میافتد.
آقای علیمردانی فیلم قبلی شما (مردن به وقت شهریور) ازجمله فیلمهای جشنواره سال گذشته بود که با انتقادهای بسیاری مواجه شد. برای ساخت «کوچه بینام» چقدر به انتقادهایی که نسبت به آن فیلم شکل گرفت توجه کرديد و به نظرتان اين انتقادها چقدر موثر بودند؟
به هرحال من از نقاط ضعف و قوت «مردن به وقت شهریور» درسهایی گرفتم. سال گذشته این فیلم در شرایط نامناسبی در جشنواره به نمایش در آمد و اتفاقات خوشایندی برای آن در سالن میلاد نیفتاد؛ 4،3 ساعت با تأخیر نمایش داده شد و فیلم نسخه دیویدیاش راف کات پخش شد. از اینرو تمام این مسائل کمک کردند تا این فیلم در سال گذشته به حقش نرسد. اما امیدوارم در اکران عمومی اتفاق خوبی برای این فیلم بیفتد و مردم با آن ارتباط برقرار کنند.
چطور شد که برای ساخت «کوچه بینام» سراغ فضا و داستان متفاوتتری نسبت به فیلمهای قبلیتان رفتید؟
متاسفانه در سالهاى اخير معضلی که به شکل طويلى در سينماى ما رشد پيدا کرده اين است که فیلمها از فضای ایرانی و سنتی فاصله گرفتهاند؛ يا فضایهالیوودی ترکيب دکوپاژهایمان شده يا اغلب مثل فیلمهای قدیمی به سمت پرداختن داستان آدمهای فقیر و غنی میرویم. خطکشىهايمان هم به اين شکل در آمده که فقيرها معمولا در جنوب شهر زندگى مىکنند و ثروتمندان نيز در شمال شهر. این ساختار باعث شده که تفاوت جنوب شهر و شمال شهر تنها در فرهنگ، سنت و مدرنیته باشد. من سعی کردم در این فیلم یک خانواده سنتی را در جنوب تهران نشان دهم که تفاوتهای فرهنگی و فکریشان باعث اصطحکاکهایی در ميانشان میشود.
بهنظرتان این نوع زندگی با واقعیت جامعه ما مطابقت دارد؟ معمولا فیلمسازان ما جزو معدود کسانی هستند که کمتر شیوه زندگی در بخش جنوب شهر را لمس و درک کردهاند. اگر هم در اين نوع فضاها بزرگ شدهاند، سالها بعد، از آن فاصله گرفتند و زندگیشان را تغيير دادهاند. با این حال، به نظرم اين قشر (آدمهاى جنوب شهر)، عموميت بيشتری در جامعه دارند و حتى قشر بزرگی از ایرانیها نیز هنوز به همین شکل و شیوه زندگی میکنند. «کوچه بىنام» هم قصد دارد این مسأله را به تصویر بکشد و شاید ویژگی مهماش- فارغ از نقاط قوت و ضعفى که دارد- اين است که یک فیلم کاملا ایرانی است.
خانه آقا مهدی در این فیلم نماد خاصى را براى مخاطب تداعى مىکند؛ نمادى از يک جامعه که آدمهايى با تفکرهاى مختلف درآن حضور دارند.
هرکدام از شخصیتهای داستان نماد یک نوع تفکر و عقیده هستند. شاید خانه آقا مهدی یک ایران کوچک باشد که در آن قومیتها و فرهنگها و نگاههای مختلفی زندگی میکنند. این ویژگی در کشورمان هم وجود دارد. با اینکه همه کشورهای دنیا مردمشان یا تک فرهنگیاند یا قومیتهایشان به شکل بدی با هم درگیر هستند، اما ایران يک مملکت 72ملتى است که در آن قومیتهای مختلفی با ادیان و افکار متفاوت زندگی میکنند. دغدغه اصلی من هم اين بود که این الزامات را به تصویر بکشم. برايم مهم است که اتفاقات جامعه را پردازش کنم و شخصيت آدمهايى که اين روزها از اصل خود دور شدهاند و واژه انسانيت رابه قهقرا کشاندهاند، نشان دهم. متاسفم که عدهای در گوشه و کنار این کشور، به نام اسلام و دین، انواع و اقسام کارهای کثیف را انجام میدهند و حتى گاهى پستتر از حيوان نیز مىشوند. با اینکه ما یک جامعه به شدت متمدن و با فرهنگى داريم اما گاهى به اين مسائل توجهى نمىکنيم. شاید اگر تعامل بيشترى با هم داشته باشیم و روی خط تعادل حرکت و از افراط و تفریطهايمان کم کنیم، قطعا به اين مفاهيم بیشتر نزديک میشويم.
باتوجه به نمایش فیلمتان در جشنواره فجر، مخاطب چقدر توانست با فضای فيلم و مفاهيم آن ارتباط برقرار کند؟
خوشبختانه این فیلم جزو 3 فیلم پرمخاطب جشنواره بود و خدا را شکر مورد استقبال بینظیر و لطف بسيار مردم و اهالى رسانه قرار گرفت. بهنظرم «کوچه بینام» برخلاف فیلم قبلیام به حقش رسید و امیدوارم در اکران عمومی هم با استقبال مواجه شود.
بازيگران اين فيلم نيز همانند کارهاى قبلىتان از بين ستارههاى سينما انتخاب شدند. چطور به اين ترکيب و رنگآميزى رسيديد؟
من واقعا به این مسأله فکر نمىکنم که بازيگر فيلمام حتما یک ستاره باشد. در ایران با اینکه طیف گستردهای از بازيگران در فیلمهای مختلف بازی میکنند، اما تعداد کمی بازیگر داریم که بتوانند بار یک فیلم را به دوش بکشند. از اين رو، فارغ از نقاط قوت و ضعف فیلمهایم در تمام این سالها سعى داشتم با بازيگران توانمند و بزرگى کار کنم که کارشان را بلدند. شاید یکی از راز و رمزهای دیدهشدن کارهایم نیز همین باشد.