محمد زرین دست
جشنواره فیلم فجر، پدیدهای در سینمای ایران است که تعمقا در هیچجای دنیا چنین جشنوارهای وجود ندارد. حتی اسکار هم با اینکه تنها جشنواره بینالمللی است اما یک فستیوال کمدخلوخرجی است که در یک هتل – بدون اینکه پذیرایی از میهمانان صورت گیرد- برگزار میشود و چندی بعد هنرمندان روی فرش قرمز میایستند و جلوی هتل حاضر میشوند و در همانجا نتایج و برندگان نیز مشخص میشود. حتی فستیوال رابرت ردفورد، هنرپیشه مشهور، هم در یک سینما برگزار میشود که مردم بابت هرچیزی باید پول بپردازند اما جشنواره فیلم فجر جشنواره بینظیری است که هرساله با عظمت خاصی در کاخ برجمیلاد برگزار میشود. این ساختمان با توجه به امکاناتش اصلا در دنیا نظیر ندارد. از اینرو چنین جشنوارهای با چنین عظمت، یک پدیده است. خوشبختانه فیلمهایی هم که هرسال در این جشنواره شرکت میکنند، سال به سال درخشانتر میشوند. امسال فیلمهای اجتماعی خوبی نیز در جشنواره حضور داشتند. «عصر یخبندان» و «من دیهگو مارادونا هستم» از جمله فیلمهایی بودند که گوشهای از همین اجتماع را نشان میدادند. فیلمهایی که از پدیدههای جشنواره امسال بودند و در سالهای قبل نیز کمتر شاهد ساخت چنین فیلمهایی بودیم. این فرصت بسیار مغتنم نیز در اختیار جشنواره امسال قرار گرفت تا بیشتر شاهد خلاقیت و جوانهای خوشفکر بسیاری باشیم. اگرچه این فیلمها به مسائل و مشکلات خانوادگی نیز میپرداختند اما برخی از آنها شباهت بسیار زیادی به کارهای وودی آلن داشتند.
فارغ از نکات مثبت جشنواره امسال، به نظرم هنوز برخی از عادات تکراری نیز در فیلمها دیده میشود. بعضی از نکات که برایم تعجبآور بود، تکرار صحنههای پرخوری و همچنین سکانسهای رعدوبرق بود. راستش وقتی با این صحنهها مواجه میشدم، ناخودآگاه یاد فیلم «پدر خوانده» میافتادم که در آن فرانسیس کاپولا به علت نوع و وضع زندگیاش مدام در حال اسپاگتی خوردن بود- گاهی اوقات استفاده بیش از حد از این موارد، به افت و سراشیبی فیلمها کمک میکند و اصلا خوب نیست که در یک فیلم این مسیرها تکرار شود. تلویحا در تعداد محدودی از فیلمها نیز شخصیتپردازیها درست شکل نگرفته بود؛ شخصیتها با فضای داستان ارتباطی نداشتند و انگار از سرزمین دیگری آمده بودند. اما در عین حال معتقدم که امسال فیلمهای خوبی در جشنواره حضور داشتند، فیلمهایی که حتی در برخی سکانسها فراموش میکردم که در حال فیلم تماشا کردن هستم.