در یکی از مناطق دوردست مرزی کشور اسپانیا، همسر جوان فرمانده پاسگاه مرزبانی که به تازگی ازدواج کرده و چند ماه بیشتر از شروع زندگیشان نمیگذشت، سخت دلتنگ خانواده و پدر و مادرش شده بود. پاسگاه مرزی و خانههای سازمانی که خانواده مرزبانان در آن زندگی میکردند در نقطهای صعبالعبور واقع شده بود و به همین جهت
رفت و آمد به شهرهای مجاور بسیار سخت بود. او پیش از این چندین و چند بار از شوهرش درخواست کرده بود تا برای دیدن پدر و مادرش به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند، ولی هر بار شوهرش به بهانهای از زیر بار موضوع شانه خالی میکرد. زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره آشنا شده بود به فکر افتاد او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران زیردست برای رفتن و دیدن خانوادهاش درخواست مرخصی بنویسد. پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی ای به این شرح نوشت: «جناب خوزه آلبرتو، فرمانده محترم پاسگاه مرزبانی کانتابریا. اینجانب پائولا، همسر حضرتعالی که مدت چندین ماه است پس از ازدواج با شما، دور از خانواده و بستگان خود هستم، حال که شما به دلیل مشغله بیش از حد کاری فرصت سفر و دیدار بستگان را ندارید، بدین وسیله درخواست دارم که با مرخصی اینجانب به مدت یک ماه برای مسافرت و دیدن پدر و مادر و اقوام موافقت فرمایید. با احترام، پائولا فریدا، همسر شما.» زن جوان نامه را در پوشه مکاتبات همسرش گذاشت. روز بعد جواب نامه به این مضمون به دستش رسید: «سرکار خانم پائولا فریدا. عطف به درخواست مرخصی سرکار عالی جهت سفر برای دیدار اقوام، با درخواست شما به شرط تأمین جانشین موافقت میشود ! فرمانده خوزه آلبرتو.»