محمدصالح علاء نویسنده
زندگی سالم... یعنی اینکه هر صبحی که بلند میشوی، وقتی آسمان را میبینی، فکر کنی اولین بار است که آسمان را دیدهای. هر درختی را که میبینی، فکر کنی نخستینبار است که این درخت را میبینی. هر سیبی را که میبینی، عاشقانه آن را ببویی و خون در رگهایت مثل جهش خرگوشهای جوان هیجانزده، بجوشد. زندگی سالم یعنی وقتی چای میخوری، فوت میکنی، قند را خِرِش خِرِش زیر دندانهایت میشکنی، باور کنی که زندهای و زندگی میکنی. زندگی سالم یعنی وقتی ناهار یا شام میخوری، لبه سفره را بالا میزنی و یک عده را آن زیر، گرسنه میبینی، بدانی که زندگی سالمی داری.
زندگی سالم این است که از هر کتابی که میخوانی، لذت ببری. نخواهی که خودت نویسنده باشی. نخواهی که خودت خواننده و نوازنده و آهنگساز باشی، نقاش باشی. چه اشکالی دارد؟ کارهایی که دیگران کردهاند را انگار تو کردهای. اگر این احساس را داشته باشی که هرچه ساختهاند، کار تو است، این زندگی سالم است. وقتی تو از خواندن رمان لذت ببری که دیگری نوشته، وقتی مجسمهای را میبینی که دیگری ساخته، همانقدر لذت ببری که انگار خودت آن را ساختهای و نخواهی که مجسمهساز بشوی. وقتی قدر دستهایت را بدانی، دستهایت را نگاه کنی که قدردانشان باشی که چه خدمتی به تو کردهاند، و بدون هیچ توقعی همه کارهای تو را انجام میدهند، همیشه پهلویت هستند، هیچگاه از تو دور نمیشوند، مواظبت هستند، همه کاری، از پستترین کارها تا متعالیترین آنها را برایت میکنند و خجالت نمیکشند، این یعنی زندگی سالم.
زندگی سالم، یعنی وقتی صورت مادرت را نگاه میکنی که میخندد، حالی به حالی میشوی.
من چند شب پیش، در بالکن ایستاده بودم. به این فکر میکردم که به جای یک ماه در آسمان، اگر چند ماه داشتیم، آن وقت همه چیز پیدا بود، هیچ رازی نبود. دیگر کسی نمیتوانست یواشکی پشت پنجره بایستد؛ یا اگر روز بشود و چند خورشید در آسمان باشد، از گرما غش میکنیم، زندگی مان نابود میشود. چقدر خوب است که یک ماه داریم، و فقط یک خورشید. من تا امروز نمیدانستم که با داشتن تنها یک ماه و یک خورشید، چقدر زندگی، سالم است. قدر اینها را باید بدانیم. اینکه یک ماه داشته باشی و عاشق یک نفر باشی، خیلی زیبا ست. این یعنی
زندگی سالم.