شماره ۴۹۹ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۳ بهمن
صفحه را ببند
سرانه مصرف کالای فرهنگی خانواده در حد شوخی است

تابه‌حال از خود پرسیده‌اید که خرید و مصرف محصولات فرهنگی به‌عنوان یک رفتار از سوی چه کسانی بروز می‌یابد؟ چه ویژگی‌های فردی و اجتماعی آنها را از یکدیگر متمایز می‌گرداند؟ آیا می‌توان با انتصاب ویژگی‌های مشابه، مصرف‌کنندگان کالاهای فرهنگی را یک گروه اجتماعی تلقی کرد؟ آیا این گروه مصرف‌کنندگان واقعی فرهنگی دارای سبک زندگی فرهنگی مشابهی هستند یا می‌توان سبک‌های زندگی فرهنگی مختلفی را در این گروه تشخیص داد؟ آیا مصرف‌کنندگان واقعی توده‌ای سیال و بی‌شکل و دایما درحال تغییرند یا در بروز رفتار مصرف فرهنگی دارای ثبات  هستند؟
هفته پیش بود که سیدرضا صالحی امیری، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران گفت، جامعه ما به شدت نیازمند افزایش سرانه مصرف فرهنگی و کاهش سرانه مصرف اقتصادی است. افزایش سرانه مصرف فرهنگی نظیر ارتقای سرانه مطالعه و افزایش تولید و مصرف محصولات فرهنگی باعث کاهش آسیب‌های اجتماعی می‌شود.
به‌گفته دكترصالحی، جامعه ایرانی نیازمند بازسازی اخلاقي است.  او فرهنگ را جوهر توسعه و اخلاق را جوهره فرهنگ دانست و با اشاره به‌وجود 43مورد آسیب اجتماعی فرهنگی افزود: چالش‌های اخلاقی موجود در جامعه ریشه در عملکرد مدیریت فرهنگی طی 3 دهه گذشته دارد. او فرهنگ را دروازه ورود به فضیلت و جوهر توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عنوان کرد و ادامه داد: آسیب‌شناسی فرهنگی لازمه توسعه فرهنگی است و مسیر توسعه باید از حوزه فرهنگ آغاز شود.
براساس یافته‌های یک تحقیق که توسط عبدالحسین کلانتری؛ ولی‌اله رستمعلی زاده واعظم نسیم افزا در دانشگاه تهران صورت پذیرفته، بین سطوح مختلف تحصیلات و میزان استفاده از محصولات فرهنگی تفاوت معناداری وجود دارد. همچنین یافته‌ها نشان می‌دهد که با افزایش تحصیلات، میزان استفاده از محصولات فرهنگی نیز افزایش می‌یابد، به‌طوری‌که با افزایش تحصیلات، میزان‌ استفاده از امکانات بصری، میزان گوش دادن به موسیقی و رفتن به سینما و تئاتر افزایش پیدا کرده است. درنهایت این‌که مصرف فرهنگی هم در سطوح و میزان‌های مصرف و هم در الگو یا ترجیح مصرف، در میان افراد با تحصیلات مختلف متفاوت بوده است. به‌طوری‌که می‌توان گفت، تحصیلات با انباشت منابع و سرمایه‌های فرهنگی در فرد به شکل‌دهی شیوه‌های خاصی از مصرف دست‌ زده است.
همچنین مصطفی کشوری چرمی و دکتر سعید وصالی در پژوهشی به بررسی میزان مصرف کالاهای فرهنگی و عوامل موثر بر آن در بین شهروندان مشهدی پرداخته‌اند که نشان می‌دهد بین متغیر پایگاه اجتماعی- اقتصادی و میزان مصرف کالاهای فرهنگی (جز گوش‌کردن به رادیو و زیارت اماکن متبرکه و مذهبی) رابطه وجود دارد و بیشترین میزان شدت رابطه نیز مربوط به استفاده از اینترنت (530/0) بوده است. متغیر دینداری نیز رابطه معکوسی با میزان گوش کردن به موسیقی (355/0-) داشت؛ یعنی با افزایش میزان دینداری، میزان گوش کردن به موسیقی کاهش یافته است.
اما چه تحلیل درستی از الگوی مصرف به‌ویژه در حوزه فرهنگی در کشور وجود دارد؟ این سوالی است که شاید مناسب‌ترین جوابش را   نزد دکتر فکوهی بتوان یافت. او می‌گوید: گروهی از الگوهای مصرفی در ایران، الگوهای جهانشمولی هستند که حاصل زندگی مدرن شهری و صنعتی است و کمابیش گریزی از آنها نیست مگر در موقعیت‌های فقر مطلق. در این الگوها امروز مهم نیست ما در  کشوری توسعه یافته باشیم یا در کشوری درحال توسعه، زیرا در همه کشورها ساخت مصرف به ناچار در این موارد باید یکسان‌سازی شود، تفاوت در اینجا در کمیت و به‌خصوص در کیفیت است و نه در اصل ساختار. در همه شهرهای مدرن صنعتی چه توسعه یافته و چه درحال توسعه، از یک ساختار اصلی تبعیت می‌شود که در درجه اول باید بتواند غذا و سرپناه (مسکن) را ممکن کند. اگر تأمین این دو امر کمتر از 50‌درصد هزینه را تشکیل دهد، شاید بتوان گفت در موقعیت توسعه‌یافتگی هستیم و هر اندازه‌درصد به نسبت کل هزینه بالاتر رود، موقعیت توسعه نایافته‌تر به حساب می‌آید زیرا این دو مورد را نمی‌توان حذف کرد. جامعه مدرن الگوهای مصرفی دیگری را نیز تقریبا به صورت اجباری درمی‌آورد: برخورداری از شبکه‌های خدمات شهری (حمل و نقل، آب، برق، گاز، فاضلاب، تخلیه زباله و...).  پس از این موارد است که زمینه‌هایی چون آموزش و بهداشت و پوشاک در اولویت قرار می‌گیرند و درنهایت  فراغت و استفاده از  مصرف در این راه و پس‌انداز و بیمه و... از این نقطه‌نظر الگوهای فرادستان و فرودستان  در جامعه ما بدون‌شک در ساختار اصلی بسیار شبیه به هم است اما این تفاوت از همان جنسی است که میان کشورهای توسعه‌نیافته و توسعه‌یافته مشاهده می‌کنیم. امروز در کشور ما فرودستان باید شاید در حد 80 تا 90‌درصد درآمد خود را صرف تأمین نخستین اولویت‌ها (غذا، مسکن و برخی خدمات شهری) کنند در نتیجه تقریبا چیزی برای بهداشت، اوقات فراغت و به‌خصوص پس انداز باقی نمی‌ماند و این امر به چرخه‌های فقر دامن می‌زند، زیرا مسائلی چون بیماری یا تغذیه مناسب تا جایی که ممکن باشد نادیده گرفته می‌شود بنابراین می‌تواند به موقعیت‌های حاد پزشکی برسد که یک خانواده را به یکباره ویران کند. فراغت جز در شکل تلویزیون و احتمالا ماهواره وجود ندارد و این امر طبعا تنش‌ها را بالا می‌برد. در عین حال که به دلیل شیوه‌های اشاعه و گروهی از نهادها و مکان‌های دموکراتیزه‌کردن جامعه مثل مدارس و سایر حوزه‌های درهم آمیزی اجتماعی،  بسیاری از خانوده‌های فرودست باید با فشار خردکننده هزینه‌هایی (مثل تحصیلات عالی یا پوشاک مد روز) را برای فرزندان خود تأمین کنند که عملا آنها را در وضعیت‌های هر چه شکننده‌تر قرار می‌دهد. این درحالی است که اقشار فرادست عملا با سبک زندگی خود نظام اجتماعی و حتی خود را به شدت زیر فشار گرفته‌اند، زیرا تنش‌های زیادی به دلیل بالابردن اختلاف طبقاتی یا مصرف بالای انرژی بی‌رویه و بسیاری دیگر از شیوه‌های مصرفی‌شان را به جامعه تحمیل می‌کنند و البته با این شیوه‌ها هم به خود و هم به آینده فرزندانشان نیز ضربه می‌زنند: برای مثال نگاه کنیم به مصرف بسیار بالای انرژی (بنزین، الکتریسیته، گرمایش و سرمایش) که بهای آن را  کل جامعه ازجمله همین گروه‌ها باید با آسیب‌خوردن از یک محیط‌زیست آلوده بدهند.   
شاید با این نگاه دکتر فکوهی و دو پژوهش مورد اشاره فوق، بتوان در پاسخ به سیدرضا صالحی‌امیری، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران که گفته بود جامعه ما به شدت نیازمند افزایش سرانه مصرف فرهنگی و کاهش سرانه مصرف اقتصادی است، بگوییم: بله! اما راهکار چیست؟ این درد را همه می‌دانیم...


تعداد بازدید :  205