شماره ۲۸۹۷ | ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۸ شهريور
صفحه را ببند
حکم سلطان و حاکم ظالم

در زمان سلطان محمود غزنوی، حاکم طبس املاک مردی را موقوف و خودش را به زندان كرد. مرد حیلتی كرد و از زندان گریخت. به غزنین رفت و در روز مظالم از حاکم گله كرد. سلطان او را نامه دیوانی فرمود. نامه گرفت، به طبس رفت و نامه به حاکم رسانید. حاکم تغافل نمود و بر آن نامه كار نكرد. مرد مظلوم دیگربار به غزنین رفت و در راهی ایستاد كه سلطان از آن می‌گذشت. مرد باز دادخواست و سلطان باز او را نامه فرمود. مرد گفت: «یك بار آمدم، تظلم كردم. سلطان نامه فرمود، نامه را بردم و دادم. بر نامه كار نكرد». سلطان بی‌حوصله بود و گفت: «بر من نامه دادن است. اكنون اگر دگربار كار نكرد، خاك بر سر كن!» مرد گفت: «ای خداوند، حاکم تو بر نامه تو كار نكند، خاك مرا بر سر باید كرد؟» سلطان گفت: «نه، غلط كردم. مرا باید خاك بر سر كردن نه تو را». همان گاه دو غلام به راه كرد با فرمان‌ها به عاملان نواحی تا اموال آن مرد را بازپس دهند. حکم دیگر این بود که حاکم بر دار شود و نامه سلطان بر گردن او بیاویزند و منادی كنند این سزای کسی است كه بر فرمان محمود كار نكند.


تعداد بازدید :  93