فرنوش ارسخانی- شهروند| مصطفی کیایی یکی از کارگردانان جوان و خوشفکر سینمای ایران است که با ساخت فیلم «ضدگلوله» و «خط ویژه» به یکی از پدیدههای سینمای ایران تبدیل شد. ویژگی اصلی فیلمهای او به داستانهای بکر و تازهاش برمیگردد که بدونشک یکی از تأثیرگذارترین علت موفقیت فیلمهایش نیز هست. او اگرچه به تازگی در سینمای ایران به فعالیت میپردازد، اما همین حضور اندک، او را تبدیل به کارگردان صاحب فکر و صاحب سبکی کرده که تقریبا این روزها آرزوی هر بازیگری کار کردن با اوست.
ایده اولیه «عصر یخبندان» دقیقا از کجا شکل گرفت و آیا بعد از «خط ویژه» به طرح و داستان این فیلم رسیدید؟
بعد از «خطویژه» قرار بود یک فیلمنامهای را کار کنم که متاسفانه بنا به دلایلی شخصی آن را کنار گذاشتم و سراغ فیلمنامه دیگری رفتم. داستان اصلی این فیلمنامه، مربوط به آدمهایی در اطرافم بودند که احساس کردم اتفاقات و قصه زندگی آنها ویژگیهایی دارد که میتواند یک خط درام خیلی خوبی برای فیلمم باشد.
کدام یک از پرسوناژهای فیلم را مطابق با آن شخصیتها خلق کردید؟
بابک و همسرش منیره.
شما یکی از کارگردانان جوان سینمای ایران هستید که سوژههای اجتماعی و البته کنجکاو برانگیز برایتان حائز اهمیت هستند . آیا این ویژگی سینمای شماست و از این به بعد نیز قرار است این رویه ادامه پیدا کند؟
همیشه معمولا سوژه و مسأله اطرافم مرا تحریک به نوشتن میکند. سوژه مهمترین چیزی است که حتی تصمیمگیری برای فیلم بعدی را مشخص و تعیین میکند که به کدام سمت بروم. از طرفی معتقدم هر چقدر هم درباره مسائل اجتماعی فیلم ساخته شود، کم است. فکر میکنم سوژههای بسیار زیادی در این ژانر وجود دارند؛ مسائلی که ممکن است مبتلایان زیادی نیز داشته باشد.
جامعیت موضوع این فیلم نیز به شکلی است که اتفاقات آن فقط مختص به جامعه خودمان نیست و مفاهیم و موضوعات آن دغدغه کلی و فراگیری است که شرایط سالهای اخیر در جهان نشان داده و محدودیت در آن امکانپذیر نیست.
بحث مسائل اخلاقی و موادمخدر که در این فیلم مطرح شده، بحثهایی هستند که کل جهان را مورد تهدید قرار داده است. از این نظر اهمیت این موضوع فقط مختص به ایران نیست.
کاراکتر آقازادهها و اشخاص دولتی در دو فیلم اخیرتان نقش بسیار مهم و بسزایی دارند. با توجه به اینکه در فیلم قبلیتان تکلیف این شخصیت (با بازی سام قریبیان) را به انتخاب مخاطب گذاشتید ولی در این فیلم پایان داستان او (با بازی بهرام رادان) را خودتان مشخص میکنید. این انتخاب یک تصمیم کاملا احساسی بود یا فیلمنامه ایجاب میکرد که به این نوع پایان بندی و مرز برسید؟
ردپای این نوع آدمها در تمام دنیا وجود دارد. آدمهایی که دستشان به مرکز قدرت نزدیک است و از روابط و مسائلشان استفاده میکنند تا برای خودشان فرصتهای خاصی را به وجود بیاورند. فکر میکنم که این هم جزو همان مسائلی است که تا حدودی بحثاش فراگیر است. اما اتفاقی که برای این شخصیت در فیلم میافتد، بحثی هست که باید از سوی خود جامعه شکل بگیرد تا با فساد و بیاخلاقی و ... مبارزه شود. این تلاطم و جوشش نیز باید از دل مردم به وجود بیاید. شاید این یک مقدار سمبولیک باشد ولی بحث این است که خود ما هم باید به فکر باشیم تا جامعه جلوی این قبیل معضلها را بگیرد. بنابراین این نوع پایانبندی به ریشهکن شدن این قضیه (در فیلم) بیشتر کمک میکرد.
برخلاف «خطویژه» که قصهای یک خطی داشت، اما در «عصریخبندان» با یک قصه غیرخطی همراه هستیم که تا حدودی فرم و روایت آن نسبت به فیلم قبلیتان نیز فرق میکند. چطور شد که این فرم را برای «عصریخبندان» انتخاب کردید و حتی در سکانسهایی هم از فلاش بک استفاده کردید؟
نمیتوان گفت فلاش بک، چون به روایت غیرخطی بیشتر نزدیک است. در این فیلم قصهای را با چند موضوع و قصه فرعی دنبال میکنیم که همه مثل یک نخ تسبیح به همدیگر وصل میشوند. با این کار احساس میکردم که به جذابیت قصه بیشتر کمک کردهام و با کشف و شهودی که در مخاطب به وجود میآید به اهمیت این موضوع بیشتر دامن زدم. به نظرم این نوع روایت انتخابی بود برای جذاب کردن موضوع.
در مقابل اگر به این مسأله بیشتر توجه میکردید هم امکان داشت که مخاطب با یک نوع ابهام و پیچیدگی مواجه شود.
من خیلی نگران این قضیه نبودم چون خوشبختانه هم به هوش مخاطب ایرانی اعتقاد دارم و هم به نظرم الان مخاطب با دیدن فیلمهای روز دنیا دیگر میتواند با این نوع فیلمها ارتباط برقرار کند. البته ما کدهایی را در این فیلم - چه در فیلمنامه و چه در دکوپاژ- گذاشته بودیم تا مخاطب سریع رجوع کند به جاهایی که یک نقطهای از این قصه را دیده است.
برای این فیلم به سراغ بازیگران تجاری رفتهاید که اغلب با حضورشان در فیلمها به گیشه نیز کمک کردهاند. استفاده از بهرام رادان و مهتاب کرامتی برای رسیدن به این امر بود؟
این مسأله ممکن است که یک بخش کوچکی از اهدافمان باشد، ولی مهمترین مسأله برایمان رنگآمیزی و ترکیب آدمها در کنار هم بود. جدا از سختیهایی که در این بخش داشتیم اما فکر میکنم ترکیب بازیگران فیلم نیز ترکیب بدی نشده است. به نظرم بازیگران این کار یک انگیزه مضاعفی داشتند تا فیلم به شکل خیلی خوبی در بیاید و زحمات بسیاری نیز در این مرحله کشیدند. خانم کرامتی مدتها به کمپهای ترک اعتیاد رفت تا آدمهای معتاد را از نزدیک ببیند و با آنها صحبت کند و فکر میکنم یکی از درخشانترین بازیهایشان را در این فیلم انجام دادند. فرهاد اصلانی هم ازجمله بازیگرانی است که فکر میکنم هر بازیگری کارکردن با او برایش یک نعمت است. او بسیار بازیگر حرفهای و در خدمت کارگردان و پر ایده است. همینطور خانم دولتشاهی که برای ایفای نقش را در این فیلم زحمات بسیار زیادی کشید. من بخشی از حال و هوا و حس فیلم را مدیون ارایه خوب بازیگران و همچنین بچههای پشت دوربین نیز هستم. به نظرم یک عزمی در این گروه بود که همه تلاش میکردند آن چیزی که در فیلمنامه هست را با بهترین کیفیت ارایه دهند.
این فیلم با اینکه یک اثر کاملا اجتماعی است اما برخی پلانهای آن رگههای طنزی دارد. استفاده از فضای کمدی در فیلمهایتان به خاطر گرفتن تلخیهای داستان و نیز خنثی کردن آنهاست؟
من اصلا هیچ تلاشی نکردم که این فیلم طنز باشد. اگر لحظاتی در این فیلم خندهآور است شاید به خاطر موقعیتهایی است که آدمها در آن قرار میگیرند. گاهی لحظات طنز از دل برخی از موقعیتهای جانبی در میآید. مثلا سعید (بابازی محسن کیایی) در داستان ما شغلش این است که در طرح ترافیک میایستد تا خودروهایی که پلاکشان متناسب نیست را رد کند. این مسأله در جامعه ما زیاد است و من از روی واقعیت آن را نوشتم. حالا فکرش را بکنید که چنین چیزی را در سینما ببینید، خب قطعا برای شما خندهدار به نظر میرسد. اما از پس این خنده یک تلخی وجود دارد که نشان میدهد این آدم یک شغل کاذبی دارد و مجبور است برای گذراندن زندگیاش این کار را انجام دهد. اینها موقعیتهایی هستند که حتی اگر در جامعه با آنها مواجه شوید خندهدار به نظر میرسند. فکر میکنم نزدیکبودن برخی از سکانسهای فیلم به طنز، بیشتر به نوع گزینش شغلها و آدمهایی که در آن زندگی میکنند ارتباط دارد وگرنه ما در این فیلم هیچ تلاش و دیالوگ خندهدار یا لحظه کمدی که در راستای درام نباشد را اصلا خلق نکردیم.